خاورشناسان و واقعه غديرخم - صفحه 118

واژه‏ى «بدفهمى» به اندازه كافى گويا نيست؛ بلكه عبارت «يك اظهارنظر ناقص» مناسب‏تر به نظر مى‏رسد. نه تنها تفكّر شيعى بد فهميده شد، بلكه ناديده انگاشته، بد تفسير شده و غالبا از طريق ادبيّات بدعت‏نگارى مخالفانش مورد بررسى و تفسير قرار گرفت. چنين به نظر مى‏رسد كه گويا شيعه نه پژوهشگرانى از خود داشته است و نه ادبيّاتى. در اينجا مى‏توان از يك بيان «ماركس» وام گرفت كه مى‏گويد:
آنان نمى‏توانند خودشان را تفسير كنند، بلكه بايد تفسير بشوند؛ حتّى به وسيله مخالفانشان.
دليل چنين برخوردهايى در جايى نهفته است كه پژوهشگران غربى وارد ميدان مطالعات اسلامى مى‏شوند. هاجسون در يك دسته‏بندى از تحقيقات پژوهشگران غربى مى‏نويسد:
گروه اوّل امپراطورى عثمانى راـ كه نقش مهمّى در اروپاى جديد ايفا كردـ بررسى كردند. آنان معمولاً براى مطالعه خود در وهله اوّل، از منظر تاريخ ديپلماسى اروپايى وارد شدند. چنين پژوهشگرانى قصد داشتند تا تمام اسلام را از منظر سياسى استانبول، پايتخت عثمانى، ببينند. گروه دوم اصولاً بريتانيايى بودند و مطالعات اسلامى را در هند، براى كنترل و نظارت بر ايرانيان، به عنوان كارمندان ادارى زبده خود، آغاز كردند. حدّاقل مى‏توانيم بگوييم: اين گروه به نوعى، از نگرش هندى‏ها الهام گرفتند. براى آنان امپراطورى دهلى به منزله اوج تاريخ اسلام بود. گروه سوم يهوديانى بودند كه در ابتدا به مطالعات عبرى علاقه يافتند و بعد به مطالعات عربى متمايل شدند. براى آنان قاهره مركز بهترين شهر عربى زبان قرن 19 محسوب مى‏شد؛ اگرچه برخى از آنها هم مركز مطالعاتشان را سوريه يا مغرب قرار دادند. اينان غالبا زبان‏شناس بودند تا مورّخ، و ياد گرفته بودند كه فرهنگ اسلامى را از زاويه نگاه نويسندگان سنّى مصرى و سورى متأخّرـ كه بيشتر در قاهره رايج بودـ ببينند. جريانهاى ديگر شرق‏شناسى مثل اسپانيايى‏ها و بعضى فرانسوى‏ها و روس‏ها بر روى مسلمانان در اسپانياى قرون وسطى و مسلمانان مناطق شمالى، متمركز شدند. اينان عموما اهمّيّت چندانى نداشتند. (8: ج 1، ص 39ـ 40)
كاملاً مشخّص است كه هيچ‏كدام از اين جريانها نتوانسته‏اند پژوهشگران غربى را

صفحه از 131