واقعه غديرخم: از فراموشى تا شناسايى
واقعه غديرخم مثال بسيار خوبى است تا تعصّب ضدّ شيعى راـ كه در شكلگيرى ذهنيّت خاورشناسان تجلّى پيدا كردـ رديابى كنيم. آنهايى كه خيلىخوب از نحوه نوشتههاى جدلى ضدّشيعى آگاهاند، مىدانند كه هر وقت شيعيان يك حديث يا يك مدرك تاريخى را براى حمايت از عقيده خود ارائه كنند، يك سفسطهكننده مخالف به روشهاى زير پاسخ مىدهد:
اوّلاً: او قاطعانه وجود چنين حديث يا واقعه تاريخى را انكار مىكند.
ثانيا: وقتى با مدرك محكمى از منابع خودش مواجه مىشود، در موثّقبودن راوى حديث يا واقعه ترديد مىكند.
ثالثا: وقتى به او مىگويند كه روايت حتّى براساس ضوابط علمالحديث اهل تسنّن، معتبر است، او حديث يا واقعه را به گونهاى تفسير مىكند كه كاملاً با ديدگاه شيعه متفاوت مىشود.
اين سه مورد، پاسخ كلاسيك سفسطهگران را در مواجهه با مباحث شيعى، تشكيل مىدهد. عبارتى از ترجمه «رزنتال» ۱ از كتاب مقدّمه ابنخلدون، كافى است تا نظر مرا تأييد كند (ابنخلدون عبارت زير را از بخشى از كتاب الملل و النحل، نوشته شهرستانى، نقل مىكند). بر اساس نظر ابنخلدون، شيعيان بر اين اعتقادند كه:
على كسى است كه محمّد او را برگزيد. شيعه متنهايى را از سنّت [ پيامبر] در حمايت از اين عقيده روايت مىكند... چون رهبران اهل سنّت و راويان احكام دينى اين منابع را نمىشناسند، مىگويند: 1) اكثر آنها پندار و گماناند. 2) بعضى از راويان اينها مشكوكاند. 3) تفسير به اصطلاح صحيح آنان بسيار متفاوت با آن تفسير به اصطلاح غلطى مىشود كه شيعيان از آن دارند. (5: ج 1، ص 403)
جالب اينكه واقعه غديرخم به روش مشابهى، از طرف مستشرقان لطمه ديد. با محدوديّت زمان و منابعى كه اكنون در اختيار من است، خيلى متعجّب شدم كه