خاورشناسان و واقعه غديرخم - صفحه 120

واقعه غديرخم: از فراموشى تا شناسايى

واقعه غديرخم مثال بسيار خوبى است تا تعصّب ضدّ شيعى راـ كه در شكل‏گيرى ذهنيّت خاورشناسان تجلّى پيدا كردـ رديابى كنيم. آنهايى كه خيلى‏خوب از نحوه نوشته‏هاى جدلى ضدّشيعى آگاه‏اند، مى‏دانند كه هر وقت شيعيان يك حديث يا يك مدرك تاريخى را براى حمايت از عقيده خود ارائه كنند، يك سفسطه‏كننده مخالف به روشهاى زير پاسخ مى‏دهد:
اوّلاً: او قاطعانه وجود چنين حديث يا واقعه تاريخى را انكار مى‏كند.
ثانيا: وقتى با مدرك محكمى از منابع خودش مواجه مى‏شود، در موثّق‏بودن راوى حديث يا واقعه ترديد مى‏كند.
ثالثا: وقتى به او مى‏گويند كه روايت حتّى براساس ضوابط علم‏الحديث اهل تسنّن، معتبر است، او حديث يا واقعه را به گونه‏اى تفسير مى‏كند كه كاملاً با ديدگاه شيعه متفاوت مى‏شود.
اين سه مورد، پاسخ كلاسيك سفسطه‏گران را در مواجهه با مباحث شيعى، تشكيل مى‏دهد. عبارتى از ترجمه «رزنتال» ۱ از كتاب مقدّمه ابن‏خلدون، كافى است تا نظر مرا تأييد كند (ابن‏خلدون عبارت زير را از بخشى از كتاب الملل و النحل، نوشته شهرستانى، نقل مى‏كند). بر اساس نظر ابن‏خلدون، شيعيان بر اين اعتقادند كه:
على كسى است كه محمّد او را برگزيد. شيعه متنهايى را از سنّت [ پيامبر] در حمايت از اين عقيده روايت مى‏كند... چون رهبران اهل سنّت و راويان احكام دينى اين منابع را نمى‏شناسند، مى‏گويند: 1) اكثر آنها پندار و گمان‏اند. 2) بعضى از راويان اينها مشكوك‏اند. 3) تفسير به اصطلاح صحيح آنان بسيار متفاوت با آن تفسير به اصطلاح غلطى مى‏شود كه شيعيان از آن دارند. (5: ج 1، ص 403)
جالب اينكه واقعه غديرخم به روش مشابهى، از طرف مستشرقان لطمه ديد. با محدوديّت زمان و منابعى كه اكنون در اختيار من است، خيلى متعجّب شدم كه

1.Rosenthal.

صفحه از 131