ديدم اكثر آثار آنان درباره اسلام، واقعه غديرخم را ناديده گرفته است و با اين توجيه، استدلال مىكردند كه اين واقعه نوعى «خرافه» و يك ابداع شيعى است. كتاب محمّد و ظهور اسلام (1905) مارگوليوت ۱ ، تاريخ مردم كشورهاى اسلامى (1939) بروكلمان ۲ ، كتاب ميراث اسلام (1931) آرنولد و گويولام ۳ ، كتاب اسلام ۴ (1945) گويولام، كتاب اسلام كلاسيك (1963) وان گرونبان ۵ ، كتاب خلافت (1965) آرنولد ۶ ، كتاب اسلام (1970) كمبريج ۷ ، همگى به كلّى، واقعه غدير را انكار كردهاند. چرا اين محقّقان و بسيارى ديگر از پژوهشگران غربى واقعه غديرخم را انكار كردند؟ پاسخ اين است كه چون اكثر پژوهشگران غربى در تحقيق خود به آثار ضدّ شيعى رجوع كردهاند، طبيعى است كه واقعه غديرخم را انكار كنند. ال ويشيا واگلى يرى ۸ يكى از نويسندگان چاپ سوم دائرهالمعارف اسلام (1953) مىنويسد:
اكثر منابعى كه دانش ما مستشرقان را درباره زندگى پيامبر، شكل مىدهند (ابنهشام، طبرى، ابنسعد و...) از توقّف پيامبر در غديرخم با سكوت مىگذرند. اگر هم نامى برده شود، درباره گفتار حضرت محمّد بحثى نمىكنند؛ چرا كه نويسندگان اين منابع مىترسيدند تا به وسيله خلفاى اهل سنّت متّهم شوند به اينكه اطّلاعاتى را در اختيار شيعيان مىگذارند كه آنان از آن اطّلاعات، براى حقّ خلافت على استفاده كنند. در نتيجه غربيهايى كه زندگىنامه حضرت محمّد را نوشتند و كارشان بر مبناى اين منابع بوده است، به همين ترتيب، به اينكه در غدير چه اتّفاقى افتاد، هيچ اشارهاى نمىكنند. (4: مدخل غديرخم)
با اين احوال، به چند مستشرقى مىرسيم كه از حديث يا واقعه غديرخم، نامى بردهاند، ولى آنها هم درباره اصالت اين واقعه اظهار شكّ و ترديد كردهاند؛ يعنى
1.Muhammad and the Rise of Islam , Margoliouth (۱۹۰۵).
2.History of the Islamic People , Brockelmann (۱۹۳۹).
3.The legacy of Islam, Arnold and Guillaume (۱۹۳۱)
4.Islam, Guillame (۱۹۵۴).
5.Classical Islam, Von Grunebaun (۱۹۶۳).
6.Caliphate, Arnold. (۱۹۶۵)
7.History of Islam, Cambridge (۱۹۷۰).
8.L Veccia Vaglieri, Encyclopaedia of Islam (۱۹۵۳).