است. حتّى اگر «مادر» را «أمّ» مىگويند و يا بر اصل و اساس هر چيزى واژه «اُمّ» اطلاق مىشود، به سبب آن است كه مقصود انسان و مورد توجّه اوست. همچنين امام به معنى مقتدا، به كسى گفته مىشود كه مردم با قصد و توجّه خاص به سراغ او مىروند. (44: ج 9، ص 25)
بنابراين، واژه «امام» از ريشه «أمّ» و به معناى هر چيزى است كه مورد قصد و توجّه باشد. پس امام بودن اختصاص به انسان ندارد، بلكه غير انسان نيز مانند قرآن، مىتواند امام باشد؛ چنانكه قرآن كريم، به جادّه بزرگ ميان مكّه و شامـ كه دو شهر قوم لوط و اصحابيكه در مسير آن قرار داشتـ عنوان امام اطلاق كرده است: «و إنّهما لبإمام مبين» . (حجر (15)/ 79) واژه «امام» به رهبران هدايت اختصاص ندارد؛ بلكه بر پيشوايان ضلالت و گمراهى نيز اطلاق مىشود: «.. فقاتلوا أئمّة الكفر...» (توبه (9)/ 12) و «و جعلناهم أئمة يدعون إلى النّار» . (قصص (28)/ 41) واژه «امام» و جمع آن «ائمّه» دوازده بار در قرآن مجيد آمده است: هفت بار به صورت مفرد و پنج بار به صورت جمع.
با دقّت در معناى لغوى اسوه و امام، به ارتباط نزديك اين دو مفهوم مىتوان پى برد؛ زيرا در واژه «امام» مفاهيم قصد، توجّه، جلودارى، پيشوايى، پيروى، پيش رو بودن، معلّم بودن، مثال، راه، راهنما و شاخص وجود دارد، كه همين مفاهيم در واژه اسوه نيز ملحوظ است.
3. مفهوم امامت در علم كلام
متكلّمان از امامت تعاريف گوناگونى ارائه دادهاند كه مضمون كم و بيش يكسانى دارند؛ از جمله: «امامت رياست عامّه در امور دين و دنياست.» (11: ج 8، ص 345) و: «امامت رياستى است بر جميع مكلّفين در امور دنيا و دين بر سبيل جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم.»(37: ص 107)
رياست از مادّه «رأس» است و امامت، رياست است؛ چون كسى كه امام و پيشواى جامعه است، نسبت به جامعه، به مثابه سر در پيكر است؛ يعنى فرمانده