1ـ2ـ1) گزارش طبرى
طبرى در تاريخ خود، گزارشى از ابنعبّاس از علىّبن ابىطالب عليه السلام مىآورد كه خلاصه آن چنين است: پس از نزول آيه «و أنذر عشيرتك الاقربين» پيامبر به من فرمود: من به امر الاهى، خاندان نزديك خود را گرد مىآورم؛ غذايى آماده كن تا بنىعبدالمطّلب را جمع كنم و با آنها سخن گويم. من امر پيامبر را به جاى آوردم. چهل تن را فرا خواندم؛ از جمله: ابوطالب، حمزه، عبّاس و ابولهب.... پس از خوردن غذا، پيامبر خواست سخن بگويد كه ابولهب حضرتش را به سحر متّهم كرد. آنان متفرّق شدند، بدون اينكه پيامبر با آنان سخن بگويد. پيامبر، روز بعد، همان فرمان را به من داد. همان جمعيّت آمدند. پيامبر ضمن سخنان خود فرمود:
اى فرزندان عبدالمطّلب! من خير دنيا و آخرت را براى شما آوردهام و خداوند به من امر فرموده تا شما را به سوى او فرا خوانم. اكنون كداميك از شما در اين امر، به من كمك مىكند تا برادر و وصىّ و جانشين من در ميان شما باشد؟
تمام آنان سكوت كردند. من ـ كه از همه جوانتر بودمـ گفتم: اى پيامبر خدا! من وزير (ياور) تو بر اين امر هستم. پيامبر مرا به آنها نشان داد و فرمود:
اين برادر من، وصىّ من و جانشين من در ميان شماست؛ پس سخنش را بشنويد و اطاعتش كنيد.
پس از اين كلام، آنان با خنده نزد ابوطالب رفتند و به او گفتند: [ پيامبر] به تو امر مىكند كه گوش به فرمان و مطيع فرزندت باشى. (51: ج 2، ص 63)
1ـ 2ـ 2) منابع ديگر
اين حديث با همين لفظ، در منابع ديگر نيز آمده است؛ از جمله:
1. طبرى، در تفسيرش؛ با اين تفاوت كه وى سخن رسول خدا را اينگونه نقل كرده است: پيامبر به آن گروه فرمود: ... به شرط آنكه برادرم و چنين و چنان باشد... اين برادرم و چنين و چنان (أخي و كذا و كذا) است. (52: ج 19، ص 74ـ 75)
2. ابناثير در الكامل فى التاريخ؛ وى در آغاز كتاب خود گفته كه آنچه از طبرى آورده، كاملترين و گستردهترين روايت است. از اينرو، به نظر مىرسد كه اين