انسانهايى مىشوند كه از همان اوّل زندگى، هيچ ارتباطى با پيامبر و معلّم و مربّى الاهى نداشتهاند و در نتيجه، از خداى خويش غافل شده و او را به كلّى فراموش كردهاند. روشن است كه اگر خداوند بخواهد آنان را به سبب اعمالشان مجازات كند، لازم است معلّمانى براى ايشان بفرستد تا آنان را از غفلت و فراموشى بيرون آورند و وظايف بندگى را برايشان بيان كنند. ۱
امّا گاهى غفلت و فراموشى به اين صورت رخ نمىدهد؛ بلكه انسان مؤمن و متديّنـ كه هميشه به عبادت خداى سبحانه مشغول بوده استـ در اثر قرار گرفتن در ميان كفّار و مشركان و وسوسههاى شياطين انسى و جنّى، عبادت و بندگى خداى تعالى را به بندگى و عبادت و اطاعت خلق خدا تبديل مىكند. در اين صورت، اگر چه فطرت چنين انسانى اثاره و هويدا شده و او هم در مسير بندگى قرار گرفته است، ولى شياطين او را از راه بندگى خدا منحرف كرده و از عبادت خداى سبحانه بازداشتهاند و در نتيجه، وى در مسير كفر و شرك قرار گرفته است. خداى تعالى براى اين اشخاص نيز پيامبرانش را پى در پى، مىفرستد تا پيمانى را كه با خدا بستهاند ۲ به آنان گوشزد كنند و از ايشان بخواهند كه بر آن پيمان استوار و بدان وفادار باشند. پيامبران همچنين نعمت معرفت خدا راـ كه آدميان به فراموشى سپردهاندـ به ياد آنان مىآورند تا با ياد خدا به عبادت و بندگى او سر بسپارند. ۳
پس اين خطبه شريف هم دلالت دارد كه آنچه پيامبران از خلق مىخواهند، همان است كه خداوند آنان را بدان مفطور كرده است و آن جز توحيد و معرفت و تسليم و بندگى و سرسپردگى به درگاه خداى واحد خالق متعال چيزى نيست.
حديث دوم: امام صادق عليه السلام فرمود:
مَا مِنْ مَوْلُودٍ يُولَدُ إِلَّا عَلَى الْفِطْرَةِ فَأَبَوَاهُ اللَّذَانِ يُهَوِّدَانِهِ وَ يُنَصِّرَانِهِ وَ يُمَجِّسَانِهِ. (۱۱: ج ۲، ص ۴۹؛ ۱۲: ج ۲، ص ۳۷۶)
1.آيه شريفه «كان الناس أمّة واحدة» به اين بيان نظر دارد.
2.آن پيمان اين است كه انسانها تنها خدا را بندگى كنند و به او شرك نورزند و تسليم محض وى باشند.
3.خطبه اميرالمؤمنين عليه السلام نيز گوياى همين مطلب است.