معرفت فطرى در احاديث ـ بررسى آراى دانشمندان - صفحه 41

گفته مى‏شود كه خداشناسى امرى فطرى است كه از قسم اوّل از امور فطرى محسوب مى‏گردد؛ و گاهى گفته مى‏شود كه خداجويى و خداپرستى مقتضاى فطرت اوست كه از قبيل قسم دوم به شمار مى‏رود و در اينجا، سخن از شناخت خداست.
منظور از شناخت فطرى خدا يا علم حضورى است كه مرتبه‏اى از آن در همه انسانها وجود دارد و شايد آيه شريفه «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى» اشاره به آن باشد... معلولى كه داراى مرتبه‏اى از تجرّد باشد، مرتبه‏اى از علم حضورى نسبت به علّت هستى بخش را خواهد داشت، هر چند ناآگاهانه يا نيمه آگاهانه باشد و در اثر ضعف، قابل تفسيرهاى ذهنى نادرست باشد... و گاهى منظور از شناخت فطرى خدا، علم حصولى است. شناختهاى حصولى فطرى يا از بديهيّات اوّليّه هستند كه به فطرت عقل، نسبت داده مى‏شوند؛ و يا دسته‏اى از بديهيّات ثانويّه هستند كه در منطق به نام «فطريّات» نامگذارى شده‏اند و گاهى به نظريّات قريب به بديهى هم تعميم داده مى‏شود؛ از اين نظر كه هر كسى با عقل خدادادى مى‏تواند آنها را درك كند و نيازى به براهين پيچيده فنّى ندارد. چنانچه افراد درس نخوانده و تعليم نديده هم مى‏توانند با استدلالهاى ساده، پى به وجود خداى متعال ببرند.
حاصل آنكه خداشناسى فطرى، به معناى علم حضورى به خداى متعال، داراى درجاتى است كه درجه نازله آن در همه مردم، وجود دارد؛ هر چند مورد آگاهى كامل نباشد و درجات عاليه آن، مخصوص مؤمنين كامل و اولياى خداست و هيچ درجه‏اى از آن به وسيله برهان فلسفى حاصل نمى‏شود. و امّا به معناى علم حصولى قريب به بداهت، از راه عقل و استدلال بدست مى‏آيد و قريب بودن آن به بداهت و سهولت استدلال براى آن، به معناى بى نيازى از برهان نيست. ولى اگر كسى ادعّا كند كه علم حصولى به خداى متعال، از بديهيات يا فطريّات منطقى است و ابداً احتياجى به استدلال ندارد، چنين ادّعايى قابل اثبات نيست. (24: ج 2، ص 330)
ايشان فطرى بودن شناخت خدا را يا به علم حضورى معلول نسبت به علّت و يا به علم حصولى‏اى همانند بديهيّات اوّليّه منطقى معنا كرده است. با توجّه به آنچه از آيات و روايات باب معرفت فطرى خداوند سبحانه ذكر گرديد، معلوم شد كه

صفحه از 42