1. فطرى بودن معرفت خدا در روايات
درگفتارپيشين،فطرىبودنمعرفت خداوندسبحانه درآيات قرآنكريم،موردبحث وبررسى قرارگرفت ودرضمن آيات،رواياتى كه درتوضيح وتفسيرآنهاآمده بود،نقل شد. حال دراين بخش،سعى داريم سايررواياتى راكه درباب معرفت فطرى خداوند سبحانه در متون معتبر روايى نقل شده است، مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم.
حديث اوّل: اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد:
وَ اصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِيَاءَ أَخَذَ عَلَى الْوَحْيِ مِيثَاقَهُمْ وَ عَلَى تَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ للّهِ إِلَيْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ؛ فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغ. (۲: خطبه ۱)
خداوند از ميان فرزندان آدم، پيامبرانى برگزيد كه از آنان بر رساندن وحى و تبليغ رسالت، عهد و پيمان گرفت؛ آنگاه كه اكثر خلق پيمانى را كه با خداى خويش بسته بودند، دگرگون كرده و حقّ او را زير پا گذاشته و همراه او شريكانى گرفته بودند و شياطين آنان را از معرفت خدا دور كرده و از عبادت او بريده بودند. پس خداى تعالى رسولان خويش را در ميان آنان برانگيخت و پيامبران خويش را پشت سر هم، به سوىشان فرستاد تا پيمان فطرتش را از آنان بستانند و نعمت فراموش شدهاش را به يادشان بياورند و با تبليغ، حجّت را بر آنان تمام كنند.
در گفتار پيش، در تفسير آيه «كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً» گفتيم كه حكمت بعثت رسولان و پيامبران، وحدت امّت بيان شده است؛ يعنى چون امّت در غفلت و فراموشى از خدا بهسر مىبردند و در اين جهت، وحدت داشتند، خداوند سبحانه پيامبران را فرستاد تا آنان را به سوى او بخوانند و از غفلت و فراموشى، بيرون آورند.
اميرالمؤمنين عليه السلام نيز در اين خطبه شريف، حكمت بعثت انبيا را به صورتى ديگر بيان مىكند؛ يعنى گاهى اوقات، در اثر مرور زمان و عدم دسترسى به حجّت، به تدريج، تعاليم الاهى در ميان انسانها كمرنگ مىشود تا به جايى كه آدميان چون