به عبارت ديگر، اينكه خداوند رحمان، اين مقام را براى حضرتش قرار داده، يك امر است و اين كه شرايط براى اقدام او به امر ولايت فراهم آيد، امرى ديگر. اين روشن است و ترديدى در آن نيست، بلكه امرى است كه نزد مردم شناخته شده و در مورد سلطان و ولىعهد مىپذيرند.
2ـ 6) پرسش ششم
فخر رازى مىگويد:
علىبن ابىطالب [ عليه السلام ] تفسير قرآن را بهتر از اين رافضىها مىدانست. اگر اين آيه بر امامت حضرتش دلالت داشت، در مجلسى به آن استناد مىكرد. بايد دانست كه اين گروه نمىتوانند ادّعا كنند كه اين كار را از روى تقيّه رها كرد؛ چرا كه به نقل خودشان حضرت على عليه السلام در روز شورا، به حديث غدير و خبر مباهله و تمام فضايل و مناقب خود تمسّك جست، ولى براى اثبات امامت خود به اين آيه تمسّك نجست. ۱
جواب:
2ـ 6ـ 1) با دليلهاى يادشده، نزول آيه در مورد ولايت على عليه السلام ثابت شده است، پس عدم استدلال او به اين آيه، ضررى به مطلب نمىزند؛ چرا كه شايد آنحضرت، به دليلى كه بر ما پنهان مانده، به آن استناد نكرده است، يا اين كه به آن استدلال كرده و خبر آن به ما نرسيده است.
2ـ 6ـ 2) بنابر بعضى روايات، حضرتش به آن آيه استناد كرده، چنان كه در منابع زير آمده است: كتاب سليمبن قيس / 198 و 296؛ الغدير 1 / 196؛ فرائد السمطين؛ ملحقات احقاق الحق 5 / 35 و 39؛ به نقل از كتاب درّ بحر المناقب نوشتهى ابنحسنويه موصلى؛ امالى شيخ طوسى 2 / 162.
1.تفسير فخر رازى ۱۲ / ۲۸ ؛ نيز بنگريد تفسير طبرى ۶/ ۲۸۷ـ ۲۸۹.