بگذرد و مؤمن يا مؤمنان ديگر را ولىّ يا اولياء خود بداندـ كه ولايت او را در حدّى بيش از اين تعاون و هميارى بين مردم بپذيردـ به خدا شرك ورزيده است؛ چرا كه بر ولايت مخصوص الاهىـ كه هيچكس در آن ولايت با خدا شريك نيستـ تجاوز روا داشته است. البتّه اين به معناى قبول واسطه به درگاه خداست نه استقلال نسبت به ولايت در برابر خدا، به ويژه در مورد افراد خاصّى كه «اولوالأمر» هستند. آنان به امر خداى حكيم در تدبير كشور اسلامى، تصرّف در امور اجتماعى، اجراى حدود و احكام، دفاع از حريم اسلام و مانند آن، ولايت دارند.
1ـ 6ـ 5) ولىّ در تمام موارد استعمال، فقط در يك معنى به كار رفته است: «من يلي أمرا»: كسى كه امرى را به عهده گيرد، تدبير كند و در آن تصرّف كند.
اين معنا، گاه در ولايت عامّه به كار مىرود و گاهى در مورد كسى كه متولّى يك يا دو امر شود. پس معانى مختلف «ولىّ»، در حقيقت معانى گوناگون نيست، بلكه مصاديق مختلف براى يك معنى هستند.
پس وقتى گفته شود كه خدا ولىّ مؤمنان است، مراد از آن، ولايت با شؤون عامّهى تامّه است. وقتى ولايت پيامبر به ولايت الاهى ضميمه شود، روشن است كه مراد از آن، ولايت تشريعى تامّه و عامّه، از جانب خداى سبحانه بر پيامبر است. همينسان، زمانى كه گروهى خاصّ از مؤمنان به پيامبر، ضميمه شود، اينان افرادى ويژه از مؤمناناند، به قرينهى يادشده، كه اين ولايت مخصوص همان افراد ويژه است، نه ديگران.
بديهى است كه ولايت مؤمنان بر يكديگر، به قرينهى تعميم، به معنى جهتى خاصّ از ولايت است؛ يعنى خيرخواهى، يارى، امر به معروف و نهى از منكر مؤمن نسبت به مؤمن ديگر، نيز دوست داشتنِ موارد محبوب خود براى او و خوشنداشتن امور مورد كراهت خود براى او، و ديگر حقوقى كه مؤمن بر مؤمن دارد. و برخى از آنها در آيهى 71 سورهى توبه بيان شده است.
1ـ 7) شگفتا كه صاحب تفسير المنار، اين موارد را در هم آميخته و پنداشته كه عقيده به ولايت مؤمن، شرك و كفر است. به خدا پناه مىبريم! هر فرد موحّدى