نبوده است.
همچنين به آياتى كه در سورههاى مكّى آمده، توجّه شود، مانند آيهى: «قد أفلح من تزكّى»۱ و «الّذي يؤتي مالهُ يتزكّى»۲ ، به ويژه سورههاى نازلشده در اوّل بعثت. مسلمانان در آن سالها ـ كه زكات فعلى تشريع نشده بودـ چه چيزى از لفظ زكات در اين آيات مىفهميدند؟
نكتهى مهمتر اين كه آيهاى كه وجوب زكات گرفتن از آن به دست مىآيد، مىرساند كه زكات از انواع صدقه است:
خُذ من أموالهم صدقة تطهّرهم و تزكّيهم بها و صلّ عليهم...۳
وجه تسميه آن به زكات، براى آن است كه صدقه، درون يا مال انسان را تطهير و تزكيه مىكند.
كاربرد كلمهى زكات در مورد صدقهى مستحبّ مصطلح، فراوان است. پس هيچ مانعى ندارد كه مطلق صدقه و انفاق در راه خدا را زكات بناميم. از اينرو، اين كه گفتهاند: «على عليه السلام زكات واجب خود را به تأخير انداخته بود»، غلط است. علاوه بر اين كه اگر تأخير زكات واجب، به اين دليل بود كه فردى مستحقّ نيافته بود يا صبر كرده بود تا به فردى سزاوارتر برسد، اشكال ندارد؛ بلكه در بعضى موارد، اين تأخير واجب است. چنانكه بايد دانست اداى زكات واجب، فورى نيست، تا زمانى كه عدم پرداخت از روى سهلانگارى نسبت به اين فريضهى الاهى نباشد.
2ـ 9ـ 2) گفتهاند: «على عليه السلام در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم، آنقدر مال نداشت كه زكات بر او واجب باشد». اين سخن نيز نادرست است؛ چرا كه حضرتش در اواخر زمان حيات پيامبر، از زمينهايى كه احيا كرده بود، مزرعههايى داشت. پس وجوب زكات برايش مشكلى ندارد. و اين از محاسبهى قيمت انگشترى حضرتش به دست مىآيد. در مورد كثرت زمينهاى مورد تملّك حضرتش در سرزمينهاى ينبُع، عوالى، عرينه و.... كه صدقهى آن به هزار دينار طلا مىرسيد، هيتمى در