339 و 3 / 502 تا 511؛ بحارالانوار 35 / 183 تا 206 (از طريق فريقين) ؛ تفسير طبرى 6 / 186 (ذيل آيه)؛ تفسير نيشابورى در هامش تفسير طبرى 6 / 162ـ 172؛ نورالثّقلين 1/ 643ـ 647 (ذيل آيه)؛ الطرائف / 47؛ تفسير فخر رازى 12 / 25 به بعد؛ الشافى (چاپ سنگى) / 122 تا 129؛ تلخيص الشافى 2 / 10ـ 45؛ الميزان 6 / 14ـ 24؛ المراجعات / 178.
1ـ 2) مراد از ولايتى كه در اين آيه براى خداى تعالى ثابت مىشود، همان است كه در قرآن كريم وارد شده است؛ يعنى ولايت خداى سبحان بر بندگان، كه در آيهى شريفه آمده است:
اللّه وليّ الَّذينَ آمنوا يُخرجُهم مِن الظّلماتِ إلى النّور.۱
و همينگونه ديگر آياتى كه ولايت حقّ متعال را بر بندگان نشان مىدهد. اين آيات بدان معناست كه امر و خلق و حكم در هر مورد، مخصوص خداوند است. آيهى شريفه اين حق را براى خداى سبحان، و سپس براى پيامبرش استوار داشته است. پس پيامبر ولايت بر مردم دارد، به همان معنى كه خداى تعالى ولايت دارد. يعنى: وجوب اطاعت و حرمت مخالفت؛ چنان كه آيات كريمه اين موارد را نشان مىدهد؛ مانند آيهى: «أطيعوا اللّه و أطيعوا الرّسول»۲ يا: «أطيعوا اللّه و الرّسول»۳ . سپس خداوند، مؤمنانى را كه واجد اين ويژگىها باشند، صاحب اين ولايت معرّفى مىكند.
از اينجا، به اجمال روشن مىشود كه برخى از مؤمنان نيز ولايت دارند و اطاعتشان واجب است. و مراد از ولايت در اينجا چيزى نيست جز آنچه ياد شد. اين مطلب، براى كسى كه انصاف دهد و تعصّب را كنار نهد، كاملاً روشن است، خصوصا از آن رو كه كلمهى «ولىّ» در آيهى اصلى مورد بحث ما، تكرار نشده است؛ لذا بر خدا و رسول و مؤمنان به يك درجه حمل مىشود. يعنى سياق آيه مىرساند كه مراد از آنها واحد است.