1ـ3) كلمهى ولىّ در لغت (به قطعنظر از قرائن) آشكارا به همين معنى است. عباراتى مانند «ولىّ الميّت»، «ولىّ الطفل»، «ولىّ المرأة»، يعنى كسى كه تدبير امور ميّت و كودك يا امور ازدواج زن را به عهده داشته باشد. خاندان مقتول را «ولىّ دم» مىشناسند؛ از آنرو كه مىتوانند بين قصاص و عفو، انتخاب كنند. پادشاه را «ولىّ امر رعيّت» مىشناسند، چنان كه كميت گويد:
و نِعمَ وليّ الأمر بعد وليّهو منتجع التّقوى و نعم المؤدّب
كه مراد از آن، ولىّ امر است و كسى كه به تدبير آن اقدام مىكند.
مبرّد در «الكامل» گويد: تأويل ولىّ كسى است كه «اولى» ـ يعنى سزاوارترينـ باشد و «مولى» مانند آن است. به طور كلّى، هر كس كه والى براى امرى باشد و به تدبير آن اهتمام ورزد، در عرف لغت، به عنوان «ولىّ آن» و «اولى به آن» وصف مىشود. ۱
راغب در مفردات، تذكّر مىدهد كه معناى ولىّ، نزديكى است، از جهت مكان، نسبت، دين، صداقت، نصرت و اعتقاد. آنگاه مىنويسد: ولايت يعنى نصرت و تولّى و سرپرستى امر. و گفتهاند: ولايت (به كسر) و ولايت (به فتح) يكى است و حقيقت آن، سرپرستى امر است. ولىّ و مولى در اين معنى به كار مىروند. ۲
تدبّر در موارد كاربرد كلمه در قرآن كريم، مطالب يادشده را مىرساند. از اينرو، كاربرد فراوان در همراهى با نظير خود دارد، بلكه براى كسى كه تعصّب را رها كند و تدبّر كند، روشن مىشود كه كسى كه امر ديگرى را سرپرستى كند، ولىّ آن است. از اينرو مصداقهاى فراوان دارد، مانند: محبّ (دوستدار)، ناصر (ياور)، صهر (داماد). ولىّ بر تمام اين معانى اطلاق شده است، زيرا هر يك از اين موارد، مربوط به امرى از توليت امور اين شخص استـ به شكل خاصّ يا عامّ ـ نه اين كه معانى مشترك به اشتراك لفظى باشند. پس ولايت بر يك نفر، مشخّص مىشود، اعم از اين كه به نحو تامّ باشد يا اين كه از جهتى ناقص باشد. مثلاً وقتى شخصى
1.بنگريد به: مجمع البيان ۳ / ۳۲۳ و بحار الانوار ۳۷ / ۲۳۸.
2.مفردات راغب، مادّهى (و ل ى).