ديگرى را يارى رساند، نصرت او را عهدهدار شده است. همينگونه كسى كه دامادى ديگرى يا محبّت او را عهده دار شود. در آن دو مورد نيز توليت امور جداگانه هست وگرنه به مجرّد حبّ و صهر و نصرت، نمىتوان كسى را ولىّ دانست تا اين كه بتوان اين كلمات را به جاى «ولىّ» به كار برد.
به راستى كه اگر ولايت اميرالمؤمنين علىّبنابىطالب عليه السلام در ميان نبود، لفظ ولى و مولى فقط بر معناى حقيقى عمل حمل مىشد، همان معنا كه ياد كرديم، نه معانى دور يا مصاديق كمياب، يا مَجازهايى كه لفظ را نمىتوان بر آن حمل كرد، مگر بعد از اين كه امكان حمل آن بر معنى حقيقى نباشد.
1ـ 4) صاحب تفسير المنار، در موارد زيادى از تفسير آيات، كلمهى ولىّ و مولى را همانگونه كه گفتيم، تفسير كرده است، يعنى متولّى امر. به عنوان نمونه، يك مورد نقل مىشود:
وى در تفسير آيهى «اللّه وليّ الَّذين آمنوا...»۱ گويد:
بسيارى از مفسّران در معنى آيه عقيده دارند كه خداى تعالى متولّى امور مؤمنان است، كه آنها را براى خروج از ظلمتها توفيق مىدهد و به محض قدرت، آنها را به هدايت مىكشاند، همانگونه كه طاغوتها كافران را به گمراهى مىكشانند....
اين تفسير عوام است كه شيوههاى برتر زبان را نمىفهمند، يا تفسير عجمهاست كه در عدم فهم، پيشرفتهتر هستند. ولى معنى آيهـ به گونهاى كه با آيات پيشين سازگار باشدـ در نهايت ظهور و روشنى است.
توضيح اين كه هيچ فردى بر مؤمن، ولايت ندارد، و هيچ كسى بر اعتقاد او سلطنت ندارد، مگر خداى تعالى. وقتى چنين شد، مؤمن به كاربرد هدايتهايى كه خدا به او بخشيده، يعنى حواسّ و عقل و دين، هدايت مىشود. هر وقت شبههاى به اين مؤمنان برسد، سلطنت ولايت الاهى بر دلهاى آنها شعاعى از نور حق مىتاباند.... نكتهى ديگرى كه در تفسير اين آيه بايد گفت، اين است كه تفاوت است ميان ولايتى كه خدا بر مؤمنان دارد و ولايت مؤمنان نسبت به خدا، و ولايت بعضى از مؤمنان نسبت به برخى ديگر... .» ۲