دلالت حديث منزلت بر مقام فرض الطاعه - صفحه 73

و نهى است‏ـ به عنوان خلافه‏اللّه‏ تعبير مى‏شود. اميرالمؤمنين عليه ‏السلام مى‏فرمايد:
لا تخلو الأرض من قائم للّه‏ بحجّة إمّا ظاهرا مشهورا و إمّا خائفا مغمورا... أولئك خلفاء اللّه‏ في أرضه و الدّعاة إلى دينه.۱هرگز زمين خالى نمى‏ماند از كسى كه حجّت الاهى را به پا دارد، خواه ظاهر و مشهور باشد و خواه ناامن و پنهان.... آنان خلفاى خدا در روى زمين و داعيان به سوى دين اويند.
در روايتى از امام رضا عليه ‏السلام خلافه‏اللّه‏ و خلافة الرّسول، مساوق و در عرض هم به كار رفته است. ۲ زيرا خلافت و سلطنت رسول از سوى خداست؛ لذا خلافت كسى كه بعد از رسول، بر مسند او تكيه مى‏زند و به جاى او مى‏نشيند نيز، منتسب به خداى تعالى مى‏باشد.
اين است كه وقتى مأمون به حضرت امام رضا عليه ‏السلام گفت: به نظرم رسيده كه خود را از خلافت معزول كنم و با تو بيعت نمايم، امام عليه ‏السلام در پاسخ، خلافت را مقامى الاهى دانست و فرمود:
إن كانت الخلافة لك و جعلها اللّه‏ لك، فلا يجوز أن تخلع لباسا ألبسك اللّه‏ و تجعله غيرك. و إن كانت الخلافة ليست لك، لايجوز لك أن تجعل لي ما ليس لك.۳اگر خلافت براى توست و خداوند آن را براى تو قرار داده، پس جايز نيست لباسى را كه خداوند آن را به تو پوشانيده است، بركنى و به ديگرى واگذارى. و اگر خلافت براى تو نيست، جايز نيست چيزى را كه از آنِ تو نيست به من واگذارى.»
پس خليفه در روايات به امام و صاحب مقام سلطنت الاهى اطلاق شده است. براى روشن‏شدن بحث، لازم است «خلافه‏اللّه‏» بيشتر تحليل شود.

1.نهج‏البلاغه، حكمت ۱۴۷.

2.كافى ۱ / ۱۹۹.

3.عيون اخبار الرّضا عليه ‏السلام ۲ / ۱۳۹.

صفحه از 88