دلالت حديث منزلت بر مقام فرض الطاعه - صفحه 75

ما با گفتن «إنّا للّه‏» (ما از براى خداييم) به مملوكيّت خود اقرار مى‏كنيم.۱
و نيز مى‏فرمايد:
همانا من و شما بندگان و مملوك پروردگارى هستيم كه پروردگارى جز او نيست. او از خود ما چيزى را مالك است كه ما خود مالك آن نيستيم.۲
اميرالمؤمنين عليه ‏السلام با اين سخن تذكّر مى‏دهد كه انسان با مراجعه به خويش مى‏يابد كه مملوك خداست. بنابراين هيچ ترديدى وجود ندارد كه همه چيز مخلوق خدا و ملك انحصارى اوست. در اين جهت، حضرت خاتم‏الانبياء صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلمـ كه اشرف مخلوقات است‏ـ با يك انسان عادى عامى در عرض واحد است و تفاوتى ندارد. به عبارت ديگر، هيچ كس‏ـ در هر مرتبه‏اى از كمال كه باشدـ در عرض مالك حقيقى بر ديگرى حقّ مولويّت، سلطنت و امر و نهى ندارد و سلطان و مولاى حقيقى فقط و فقط خداى سبحان است؛ زيرا سلطنت بر مالكيّت استوار است و كسى مولويّت و حقّ امر و نهى دارد كه مالكيّت داشته باشد.
از سوى ديگر، بديهى است كه مولويّت و سلطنت و حقّ امر و نهى، بدون سلب و كاستى از مالك حقيقى، قابل تفويض و تمليك به ديگران نيز هست و لازم نيست مولويّت به طور مستقيم بر مالكيّت استوار گردد، بلكه به اذن مالك حقيقى و تفويض مولويّت از سوى او، ديگرى نيز سلطنت و حقّ امر و نهى پيدا مى‏كند. چنين شخصى كه از سوى خدا منصوب مى‏شود، در حقيقت، خليفه‏ى خداى تعالى است.
خليفه‏ى خدا در هر تصرّفى نيازمند اذن لحظه به لحظه است و چنين نيست كه با تفويض حقّ امر و نهى به كسى، اين حق در اختيار او قرار گيرد و از اختيار خداوند خارج گردد و خداى تعالى از سلطنت و آمريّت ساقط و معزول شود يا سلب و نقصى در مالكيّت او لازم آيد.

2ـ 1ـ 4) پيامبر اكرم صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلم، خليفه‏ى خدا

يكى از شؤون حضرت خاتم‏الانبياء صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلمسرپرستى امور مردم و مولويّت و

1.نهج‏البلاغه، حكمت / ۹۹.

2.همان / خطبه‏ى ۲۱۶.

صفحه از 88