211
كيمياي عشق

۲۸۴.مناقب ابن شهرآشوب :منقول است كه عابدان بصره ، مانند ايّوب سجستانى ، صالح مَزىّ ، عُتبَه علام ، حبيب قادسى ، مالك بن دينار ، ابوصالح اعمى ، جعفر بن سليمان ، ثابت بنانى ، رابعه و سُعدانه ، از خداوند به دعا خواستار باران شدند ؛ امّا نوميد بازگشتند . ناگاه جوانى ـ كه اندوه هايش او را غمگين ساخته بود ـ پيش آمد و چند دور پيرامون كعبه طواف كرد . سپس به سوى ما آمد و نام يكايك ما را گفت . گفتيم : «اى جوان ، لبّيك!».
گفت : «آيا در ميان شما كسى نيست كه خداى رحمان دوستش داشته باشد ؟».
گفتيم : «اى جوان ! از ما دعاست و از او اجابت» .
گفت: «از كعبه دور شويد كه اگر در ميان شما كسى شايسته اجابت خداى مهربان بود تاكنون اجابتش كرده بود» .
سپس به كعبه نزديك شد و به سجده افتاد . پس از آن، شنيدم كه در سجده اش مى گويد : «سرورم ! تو را به محبّتى كه نسبت به من دارى، سوگند مى دهم كه بر آنان باران ببارانى» . هنوز سخنش تمام نشده بود كه باران، چون دهانه گشوده مشك ها بر ايشان فرو ريخت. سپس در حالى كه اين اشعار را مى خواند از پيش ما رفت:
«هركه پروردگار را بشناسد و بى نيازش نكند /
شناخت پروردگارش [از ديگران ] ، او شوربخت است .
عارف در فرمانبرى ، از آنچه بدو رسد زيان نمى كند /
در طاعت خدا و رنجى كه در اين راه مى بيند
بنده را با عزّت توانگر چه كار /
در حالى كه همه عزّت ، از آنِ پرهيزگار است ؟» .
درباره نام آن جوان پرسيدند، گفتند: «اين،زين العابدين است».


كيمياي عشق
210

۲۸۴.المناقب لابن شهرآشوب :رُوِيَ أ نَّهُ استَسقى عُبّادُ البَصرَةِ ـ مِثلُ أيّوبَ السِّجِستانِيِّ ، وصالِحٍ المَزيّ ، وعُتبَةَ العلامِ ، وحَبيبٍ القادِسِيِّ ، ومالِكِ بنِ دينارٍ ، وأبي صالِحٍ الأَعمى ، وجَعفَرِ بنِ سُلَيمانَ ، وثابِتٍ البَنانِيِّ ، ورابِعَةَ ، وسُعدانَةَ ـ وَانصَرَفوا خائِبينَ ، فَإِذا هُم بِفَتىً قَد أقبَلَ وقَد أكرَبَتهُ أحزانُهُ وأقلَقَتهُ أشجانُهُ ، فَطافَ بِالكَعبَةِ أشواطا ، ثُمَّ أقبَلَ عَلَينا وسَمّانا واحِدا واحِدا ، فَقُلنا : لَبَّيكَ يا شابُّ .
فَقالَ : أما فيكُم أحَدٌ يُجيبُهُ الرَّحمنُ ؟!
فَقُلنا : يا فَتى ، عَلَينَا الدُّعاءُ وعَلَيهِ الإِجابَةُ .
قالَ: اُبعُدوا عَنِ الكَعبَةِ؛فَلَو كانَ فيكُم أحَدٌ يُجيبُهُ الرَّحمنُ لَأَجابَهُ.
ثُمَّ أتَى الكَعبَةَ فَخَرَّ ساجِدا ، فَسَمِعتُهُ يَقولُ في سُجودِهِ : «سَيِّدي ، بِحُبِّكَ لي إلاّ أسقَيتَهُمُ الغَيثَ» ، فَمَا استَتَمَّ الكَلامَ حَتّى أتاهُمُ الغَيثُ كَأَفواهِ القِرَبِ . ثُمَّ وَلّى عَنّا قائِلاً :


مَن عَرَفَ الرَّبَّ فَلَم تُغنِهِمَعرِفَةُ الرَّبِّ فَهذا شَقِي
ما ضَرَّ فِيالطّاعَةِ مانالَهُفي طاعَةِ اللّهِ وماذا لَقِي
ما يَصنَعُ العَبدُ بِعِزِّ الغِنىوَالعِزُّ كُلُ العِزِّ لِلمُتَّقي
فَسُئِلَ عَنهُ ، فَقالوا : هذا زَينُ العابِدينَ عليه السلام . ۱

1.المناقب لابن شهر آشوب: ۴ / ۱۴۰ ، الاحتجاج : ۲ / ۱۴۹ / ۱۸۶ ، بحار الأنوار: ۴۶ / ۵۰ .

  • نام منبع :
    كيمياي عشق
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1383
    نوبت چاپ :
    اوّل
    پیوند معرفی کتاب :
    http://www.hadith.net/post/45376
    لینک خرید :
    http://shop.darolhadith.ir/154-.html
تعداد بازدید : 97839
صفحه از 230
پرینت  ارسال به