استاد دانشگاه تهران گفت: امروز شبههافکنی برای سستکردن موقعیت حدیث آغاز شده است و برخی هر حدیثی را که با مذاقشان جور نباشد، نفی میکنند و عجیب اینکه این مسئله در روایات هم پیشبینی شده است.
محسن اسماعیلی، استاد دانشگاه تهران، هفتم شهریورماه در ادامه سلسله جلسات ماهانه علمی خود با موضوع «اصول حاکم بر شناخت و تبلیغ دین» سخنرانی کرد.
متن سخنان وی به شرح زیر است:
سخن در مورد این روایت بود که اباصلت از امام رضا(ع) نقل کرده است:رحم الله من احیا امرنا. اباصلت میگوید راه احیای امر شما چیست؟ و حضرت پاسخ دادند: دانشهای ما را یاد بگیرند و همان را به مردم یاد بدهند زیرا اگر مردم محاسن و زیبایی کلام ما را درک کنند، قطعاً از ما پیروی خواهند کرد.
تاکنون هفت محور از این حدیث استخراج شده است؛ اول اینکه تلاش برای شناخت و تبلیغ دین و احیای امر اهل بیت(ع) به صورت مستمر مشمول عنایات آن بزرگواران است؛ دوم اینکه احیای امر اهل بیت(ع) به چه معناست و چگونه؟ اباصلت فقط از چگونگی پرسید ولی خود امام رضا(ع) معنای احیای امر را هم بیان فرمودند که همان ولایت و سرپرستی ائمه(ع) و تبعیت از ایشان است؛ نکته سوم اینکه تبلیغ دین و احیای امر اهل بیت(ع) از هر راهی ممکن و مطلوب نیست و باید راه درست را یاد بگیریم و از آن وارد شویم که همان فراگیری درست امر اهل بیت(ع) و تعلیم و تعلم و کار فرهنگی است و نه اجبار.
چهارم اینکه مبلغ دین خدا باید قبل از هر اقدامی خودش دانشی پیدا کرده باشد و گسترده باشد؛ تعبیر علومنا به کار رفته است لذا احاطه لازم است، بعد فرمود که نیازمند آموزش همگانی هم هستیم لذا اینکه فقط خود انسان یاد بگیرد کفایت ندارد و نام فرد در زمره احیاگران امر اهل بیت نیست و آخرین نکته هم اینکه همان علوم را یاد بگیرند و یاد دهند و نه اینکه تحریف لفظی و معنوی صورت بگیرد.
نکته دیگر اینکه وقتی اباصلت سؤال کرد کیف یحیی امرکم؛ حضرت فرمودند: تعلیم و تعلم علوم ما «یتعلم علومنا»؛ حضرت تصریح کرده است که محور تعلیم و تعلم و اساس تبلیغ دین باید احادیث اهل بیت(ع) باشد. سؤال این است که امام(ع) هیچ اشاره به قرآن نفرمودند در حالی که قرآن، منبع اصلی و اساسی است و باید ایشان به آن اشاره میفرمودند ولی چرا نفرمودند؟ در پاسخ به این پرسش به دو جواب میتوان اشاره کرد که نکته دوم در فضای امروز کشور بیشتر برای ما مفید است؛ جواب اول اینکه از اعتقادات ما این است که علوم اهل بیت(ع) و احادیث آنها چیزی جز تفسیر قرآن کریم نیست و آنها از خودشان چیزی نگفتهاند و هر چه بیان فرمودند قرآن است؛ از پیامبر(ص) گرفته تا آخرین امام(ع). خودشان هم تصریح فرمودند که هر وقت ما سخنانی گفتیم از ما بپرسید به کجای قرآن استناد داریم زیرا ما غیر قرآن چیزی نمیگوییم و اگر مطلبی از ما نقل شد که با قرآن در تعارض بود، ما اصلاً نگفتهایم و آن را دیوار بکوبید. پیامبر(ص) هم جز وحی سخنی نمیگفتند:ما ینطق عن الهوی. ان هو الا وحی یوحی.
جرمانگاری نوشتن حدیث نبوی
جواب دوم که امروز نیاز است و باعث شبهاتی هم شده، این است که قرآن را هم جز از طریق این بزرگواران نمیتوان فهمید؛ این انحراف بزرگی است که بعد از رحلت پیامبر(ص)، عمدی آغاز شد و امروز هم جریاناتی این انحراف را در قالب دیگری بازیابی میکنند؛ انحراف این بود که از آخرین روزهای عمر پیامبر(ص) عدهای گفتند حسبنا کتاب الله. اگر ما بخواهیم دیندار باشیم، قرآن ما را کفایت میکند و نیازی به هیچ کس دیگری نداریم؛ این هیچکس حتی خود پیامبر(ص) را هم در ذهن آنان شامل بود لذا تا مدت مدیدی نوشتن حدیث پیامبر(ص) جرم بود و نه فقط ممنوع و افرادی که حدیث مینوشتند، مجازات شدید میشدند.
کسانی که این کار را کردند، ابتدائا انگیزه سیاسی داشتند زیرا پیامبر(ص) آیات قرآن را طوری تفسیر کردند که صحه بر جایگاه ائمه(ع) داشت لذا برای اینکه ائمه(ع) را بزنند، چارهای نداشتند جز اینکه ابتدا کلام پیامبر(ص) از حجیت بیندازند و بعد بگویند قرآن برای ما کفایت دارد و در قرآن هم اسم ائمه(ع) و علی(ع) نیامده است؛ این شعار آغاز و بعد از قرون متمادی تکمیل شد؛ امروز هم این شبههافکنی برای سستکردن موقعیت حدیث آغاز شده است و هر حدیثی را که با مذاق آنان جور نباشد نفی میکنند و عجیب اینکه این مسئله در روایات هم پیشبینی شده است.
مسئله این است که آیات قرآن و حتی همه کتب آسمانی، ظاهری دارند و باطنهایی؛ ظاهر قرآن همین الفاظی است که هر فردی با عربی آشنا باشد از آن مطالبی برداشت خواهد کرد و حجت هم هست ولی آن چه مهم است بواطن قرآن و حقیقت وحی است که از هر کسی برنمیآید؛ در روایات بیان شده است که: ما انزل الله آیه الا لها ظاهر و باطنا. هر چه در قرآن ببینید یعنی همه آیات قرآن، ظاهر و باطنی دارد. برخی برای تثبیت حرفشان از اینجا شروع کرده و گفتهاند آیات قرآن، دو دسته است، محکم و متشابه و محکمات را ما میفهمیم و نیازی به اهل بیت(ع) ندارد ولی این روایت میگوید همه آیات قرآن، طوری است که باطنی دارد و آیا شناخت ظاهر بدون توجه به باطن ممکن است؟
۴ سنخ مطلب در قرآن
امام صادق(ع) فرمودند قرآن چهار سنخ مطلب دارد؛ عبارت، اشارات، لطائف و حقایق. عبارات و الفاظ برای عموم مردم است؛ اشارات برای خواص؛ لطائف هم برای اولیاء است و حقایق هم فقط برای انبیاء است و انبیاء هم حقایق فهمیده از قرآن را برای اولیاء به ارث گذاشتهاند. بنابراین فهم حقایق و لطایف قرآن جز از طریق اهل بیت(ع) میسور و ممکن نیست و بیراهه رفتن است و خود قرآن هم بر این مطلب صحه گذاشته است که بنده به چند آیه اشاره میکنم.
آیه اول:إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ؛ فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ؛ لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ؛ قرآن، کریم و شایسته و بزرگوار است و انسان باید احترام آن را حفظ کند و نباید آن را هر جا و هر طور بگذارد و باید کریمانه با آن رفتار کند. براساس این آیات، حتی مسح قرآن بدون وضو جایز نیست و این قرآن در کتابی مکنون و پنهان است و جز مطهرون کسی آن را درک نمیکند؛ مطهرون هم یعنی کسانی که خدا آنان را پاک کرده است نه اینکه کسی خودش، خودش را پاک کرده باشد.
آیه دوم:وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ ۖ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ: آیه در ادامه تعبیری دارد(بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ ۗ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ) و علامه طباطبایی هم برداشت لطیفی از آن دارد: یعنی قرآن نیازمند تبیین است و تبیین را باید پیامبر(ص) انجام دهد؛ در جای دیگر هم فرموده است: یعلمهم الکتاب و الحکمه. بنابراین قرآن نیازمند معلم و مبین است و بدون آن نمیتوان قرآن را فهمید. آن نکته لطیف علامه این است که خدا به پیامبر(ص) گفت ما قرآن را بر تو فرستادیم تا تو همه را تبیین کنی یعنی همه آیات قرآن نیازمند تبیین پیامبر(ص) است و طبق حدیث ثقلین هم آنچه پیامبر(ص) دارند، اهل بیت(ع) ارث بردهاند لذا آنان هم در تبیین قرآن به پیامبر(ص) ملحق میشوند. ایشان همچنین تأکید دارد از این آیه فهمیده میشود جز حرف پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) هیچ کسی حق تفسیر قرآن ندارد زیرا به باطن دسترسی ندارد.
آیه سوم:ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا ۖ فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ؛ ارث درآمد بیزحمت است یعنی ما به ارث گذاشتیم کتاب را برای کسانی که از عبادمان برگزیدیم. در مورد الذین اصطفینا در تفاسیر خیلی بحث شده است و مصداق آن را اهل بیت(ع) دانستهاند.
عنایت اعطایی خدا به برخی
آیه چهارم:بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ ۚ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ؛ یعنی ما آیات بینات را به قلوب کسانی دادیم که صاحبان علم هستند و به آنان علم عطا شده است؛ باید پرده کنار برود و عنایتی صورت بگیرد تا از ماورای الفاظ قرآن چیزی نصیب انسان شود ولو اینکه در حداقل آن یعنی اشارات باشد. البته انسان هرقدر پاک شود درک او هم از باطن قرآن بیشتر خواهد شد و میتواند به لطایف قرآنی هم دست یابد. در روایات هم بیان شده است که اتوالعلم ائمه(ع) هستند از جمله امام صادق(ع) این مطلب را فرمودند.
امیرمؤمنان(ع) هم در نهجالبلاغه فرمودند راهی جز تمسک به قرآن وجود ندارد ولی باید از قرآن حرف بکشید و استنطاق کنید یعنی باید بخواهیم که از قرآن بهره ببریم. ایشان از تعبیر «ولن ینطق» استفاده کردند یعنی قرآن هیچ وقت حرف نمیزند ولی من با شما سخن میگویم و از قرآن شما را خبر میدهم و آگاه میکنم و در قرآن هم آینده هست و هم علم گذشته یعنی به تعبیر امروزی آیندهپژوهی و تاریخپژوهی هر دو در قرآن موجود است و هیچ قصهای در قرآن قابل خدشه نیست و حق است. و دواء دائکم؛ دوای دردهای شما در قرآن است و قانونی که بتواند زندگی شما را منظم و قابل تحمل کند، در قرآن موجود است ولی شما نمیتوانید از آن بشنوید و این من هستم که زبان قرآن را میفهمم و برای شما بیان میکنم.