625
دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم حسني(ع) و شهر ري ج2

55

محمود حلبى

فاطمه محجوبى ۱

ولادت و تحصيل

در سيزدهم جمادى الاولى سال (1318 قمرى) در مشهد زاده شد . پدرش ، مرحوم حاج شيخ غلامرضا ، اصلاً از مردمِ مشهد بود و نواده اعلم العلماى بيرجندى . او از راه كسب و كار ، روزگار مى گذراند و افتخارش ذاكرى خالصانه سروَر شهيدان ، حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السلام بود و از اين رو لقب «ذاكر» را براى خود برگزيده بود . مادرش اصلاً كرمانى بود و در آغاز كودكى همراه خانواده به مشهد منتقل شده و به تعبير استاد ، به حريمِ امام هشتم عليه السلام پناه آورده بود . اين مولود را «محمود» ناميدند و از همان آغاز ، شهد عشق به آستان سيّد الشّهدا عليه السلام را در كامش فرو ريختند . او هرگاه از پدر و مادر و جدّه اش ياد مى كرد ، اين نكته را با تأكيد تمام باز مى گفت .
پدرش ماجرايى ديگر داشت ، دلباخته حسين بن على عليهماالسلام بود و رأفتِ امام هشتم عليه السلام را از جان و دل باور داشت و به ظهورِ محتوم امام عصر عليه السلام به راستى معتقد بود و اين همه را همواره به فرزندان يادآورى مى كرد . با آنكه خود از دانش دينى بهره داشت و نيل فرزندش به كمالات معنوى و علمى را ارج مى نهاد ، از او خواسته بود كه در جوار امام هشتم عليه السلام ، در حوزه علمى مشهد ، به تحصيل بپردازد؛ نه از آن رو كه
حوزه هاى علمىِ بزرگ شيعه را نمى پسنديد ، بلكه بركات روضه رضوى را بى حدّ و مرز مى دانست . در آغاز نوجوانىِ فرزند ، او را به حرمِ مطهّر برد و با تشريفاتى خاص به امام رضا عليه السلام سپرد و به وى سفارش كرد كه از اين پس ، امام را پدر خود بداند و هر چه مى خواهد از آن امام بطلبد . پدر ، روزهاى جمعه را به آمادگى براى فيضِ لقاء و دركِ حضور مى گذراند و آنگونه كه استاد نقل مى كرد ، حالى خوش داشت؛ با امام غايب از نظر ، نجوا مى كرد؛ اشك بر گونه هايش مى نشست و با شمشيرِ آخته به نشانه جانبازى در راه دين ، تمنّاى ظهور داشت .
محمود را به رسم معهود ، به مكتب خانه فرستادند . مقدّمات خواندن و نوشتن ، قرآن و برخى كتاب هاى فارسى را در آنجا آموخت . سپس به توصيه و تشويق و حمايت مستمرّ پدر ، تحصيل رسمى دينى را آغاز كرد . ادبيّات را بعد از گذراندنِ دوره هاى مقدّماتى نزد استاد مبرّز و نامىِ ادب فارسى و عربى ، مرحوم ميرزا عبدالجواد نيشابورى معروف به اديب نيشابورى يا اديب اوّل ، فراگرفت .
اديب اوّل ، از مدرّسان كم نظيرِ حوزه هاى علميّه در رشته ادبيّات بود . آگاهى عميق او از شاخه هاى مختلف ادبِ عربى و فارسى ، پُركارى و كثرت مطالعه ، قريحه شعرى و ذوقى ، آشنائيش با علوم و فنون مختلف از يك سو و اخلاق فاضله و كرامت نفس از سوى ديگر ، و از هم مهم تر شاگردپرورى و مراقبت در رعايت قواعد زبان و لغت ، از اديب ، شخصيّتى محبوب و استادى مسلّم و اثرگذار ساخته بود و بيشتر كسانى كه محضر او را در درسهاى مختلف ، به ويژه شرح مطوّل تفتازانى درك كرده بودند ، در اين اوصاف از او نقش گرفته بودند . بسيارى از آنان ، استادانِ بنامِ ادب فارسى و عربى در حوزه ها و دانشگاه ها شدند و غالبا مانند اديب ، در درست نويسى و درست گويى دقيق بودند؛ مرحوم حجّة الاسلام والمسلمين شيخ محمّد تقى نيشابورى ، معروف به اديب دوم ، سيّد محمّد فرزان و بديع الزّمانِ فروزان فر ، از اين زمره بودند . استاد بزرگوارِ ما نيز چنين بود . نثر شيوا و استوار او در نوشته هايش مشهود بود . تسلّط او بر شعرِ عربى و فارسى ، محفوظاتش از اشعار نغز و بليغ شاعران نامورِ فارسى ـ بويژه اشعارى كه در منقبت حضرات معصومين عليهم السلام سروده شده است ـ تذكار او به ضبط و تلفّظِ درستِ كلمات ، حتّى در حين خطابه و در هنگام درس ، هنوز بر خاطر شاگردان و مستمعان مانده است و از مراقبت او ، خصوصا نسبت به شاگردان ، براى آنكه كلمات و عبارات را نادرست به كار نبرند ، نكته ها و خاطرات شيرين در ذهن هاست .
استاد ، دروس سطح مقدّماتىِ فقه و اصول و منطق را نيز نزد مدرّسان مشهور و برجسته آن روزگار مشهد ، چون مرحوم حاجى محقّق ، ميرزا محمّد باقر مدرّس رضوى و حاج ميرزا جعفر شهرستانى فرا گرفت . سطوح عالى را از افادات مرحوم آيت اللّه حاج شيخ محمّد نهاوندى و مرحوم آيت اللّه حاج ميرزا احمد كفائى بهره برد و سپس براى آموختن دوره عالى حكمت و فلسفه اسلامى و خواندن متونى چون اشارات و شرح آن ، اسفار و بعضى ديگر از كتاب هاى فلسفى ، ابتدا در درس حاجى فاضل خراسانى حاضر شد و سپس به حلقه درسىِ استاد بزرگِ فلسفه حوزه مشهد ، مرحوم آقا بزرگ شهيدى پيوست .
آقا بزرگ حكيم (شهيدى) فرزند ميرزا ذبيح اللّه بن ميرزا مهدى شهيد ، از برجسته ترين حكما و متألّهينِ عصر و از رجالِ پاكدامن و وارسته خراسان بود كه در تهران از حكيم شهير ميرزا ابوالحسن جلوه و ميرزا ابراهيم گيلانى وبنا به پاره اى گزارش ها ، در نجف نيز ساليانى از محضر آخوند خراسانى بهره مند شد و پس از آن به مشهد مقدّس بازگشت و متجاوز از 23 سال به تدريس شرح لمعه و شرح قوشچى و اشارات و شوارق و شرحِ منظومه و اسفار و امثالِ آن پرداخت و به اعتراف اهل فن ، از برجسته ترين اساتيد حكمت مشّاء و به بيان مكرّر مرحوم استاد ، «ملاّ تر از حاج ملاّ هادى سبزوارى» بود . فرزند ارجمند او آقا ميرزا مهدى نيز از كبارِ علماى عصر به شمار مى رفت كه بعضى از افاضل خراسان از جمله استاد شهيد مرتضى مطهّرى از شاگردان او بودند .
براى درس خارج اصول به محضر مرحوم آيت اللّه حاج ميرزا محمّد كفايى معروف به آقازاده رسيد و خارج فقه را در درس استوانه فقاهت و تقوا ، مرحوم آيت اللّه حاج آقا حسين قمى طباطبايى شركت كرد . هر يك از اين استادان ، سهمى خاص در تربيت و تعليم او داشتند . دقّت نظر ، پافشارى بر فهم متون ، قوّتِ استدلال ، متانت علمى ، التزام به لوازم ادلّه عقلى ، تقوا و وارستگى ، آزادمنشى و غيرت دينى ، عمدتا از آثارِ ارجمندِ شاگردىِ استاد در مكتب اين مدرّسان و اساتيد بود . استاد در گفتگو با دوستان و شاگردان ، به انگيزه تربيت و تهذيبِ آنان ، همواره به خصالِ ستوده استادانش اشارت داشت و مدارجِ علمى و اخلاقى آنان را بر مى شمرد . از صراحت لهجه و ديانت و تقواى آقاى بزرگ شهيدى و تلاش او در گسترش فرهنگِ شيعى و نشر تعاليم مذهب جعفرى نكته ها مى گفت؛ آقازاده ، حاج ميرزا محمّد كفايى ، فرزند علاّمه آيت اللّه آخوند ملاّ محمّد كاظم خراسانى (صاحب كفايه)را ـ كه مرتبت بلند علمى او براى انبوهِ شاگردان درس خارجش و علما و فضلاىِ خراسانى زبانزد بود تا آنكه داراى رياست تامّه و مرجعيّت عامّه گرديد ـ عالمى روشنفكر و زمان شناس مى دانست؛ و فقيه بزرگ ، مرحوم آيت اللّه حاج آقا حسين قمى طباطبايى را گذشته از مرتبت بلند فقهى ، به خاطر تقوا و احتياط هاى دقيق ، مراقبتِ از نفس ، تصلّب در دين و پاسدارى از ارزش ها و آموزه ها و شعائرِ دينى با حفظ همه جوانب و مراتب ، مى ستود . به او ارادتى خاص داشت و برايش احترامى عظيم قائل بود .
استاد همچنين از فقيه پارسا مرحوم آيت اللّه آقا سيّد على سيستانى به نيكى و عظمت ياد مى كرد . ظاهرا نزد او درس نخوانده بود امّا از راهنمايى ها و ارشاداتش در انتخاب روش و موادّ درسى ، بهره هاى بسيار برده بود و بويژه تحت تأثير پيوندِ استوار ولايىِ او با ائمه اطهار عليهم السلام و ارادت و ارتباط خاصّ و خالصانه اش با آينه عصمت حق ، حضرت زهرا عليهاالسلام بود .
گرايش به سير در مقامات معنوى و كسب مدارج روحى ، از همان آغاز جوانى ،
استاد را شيفته عارف سالك ، مرحوم مبرور حاج شيخ حسنعلى نخودكى اصفهانى كرد . وقوع حادثه بيمارىِ صعب العِلاج براى او در راه بازگشت از سفر كربلا و درمان شدن بر دست حاج شيخ ، به پيوند ناگسستنىِ استاد با حاج شيخ انجاميد .
تقدير اين بود كه استاد از حضور اين عالم عامل در مشهد ، اغتنام فرصت كند و با نظارت و ارشاد او در وادىِ سلوكِ شرعى گام نهد و به مقامات بلند معنوى و تواناييهاى روحى نايل شود و البتّه ، به اقتضاى مقام ، لب فرو بندد و جز به ضرورت ، از اين تجربه شيرين گزارش ندهد . دوستى و ارتباطِ استاد با حاج شيخ ، ارتباطى وثيق بود و تا آخرين لحظه هاى زندگى شيخ ، ادامه يافت . در اين زمانِ نسبتا دراز ، چه دقيقه ها كه از چشم تيزبينِ استاد گذشت و از آنها نكته ها آموخت امّا همواره ديگران را از عواقب خطيرِ كسب قدرت هاى نفسى ، از جمله بروزِ پديده غرور و احساسِ عدم نياز به مددجويى از خداوند و ائمه و ادعيه مأثوره ، برحذر مى داشت .
حضور مرتّب هفتگى حاج شيخ در منزل استاد در روزهاى پنجشنبه و شب هاى جمعه ، موجب شد كه بسيارى از ويژگى هاى روحى و مزاياى اخلاقىِ آن مرد بر ايشان مكشوف شود و در تكوين جنبه هاى اخلاقى و معنوىِ وى تأثيرى انكارناپذير داشته باشد . برخى از قضاياى منسوب به حاج شيخ را فقط استاد نقل كرده بود و در واقع تنها او بود كه اين ماجراها را مى دانست . با اين همه ، در مقام بيان ابعاد گوناگون شخصيّتِ شيخ ، بيش از هر چيز ، دو مزيّت را باز مى گفت: يكى التزام به شريعت و تكريمِ فقاهت و ديگرى مردمْ دوستى و گره گشايى .
استاد پس از گذراندن مراحل درسى به موازات تكميلِ مدارج بالاتر ، به شيوه رايج حوزه هاى علمى ، كار تدريس مقدّمات و سطح را آغاز كرد و ديرى نپاييد كه مدرّسى به نام شد و تا آنجا پيش رفت كه كتاب هاى درسى سطوح عالى مانند قوانين الاصول ، فرائد الاصول و تقريرات شيخ انصارى را تدريس مى كرد؛ فضلا و محصّلان كوشا به درس او حاضر مى شدند كه شمارى از آنان ، از دانشمندان نامور و محقّق گرديدند .
آنها غالبا به پُربار و جدّى بودنِ جلسات درس استاد اشاره كرده اند . استادِ فقيد همچنين به تدريس متون فلسفى ـ كه آنها را به خوبى آموخته بود و به اين مباحث علاقه اى وافر داشت ـ اهتمام مى ورزيد؛ از استادان اين فن به شمار مى رفت و بر برخى كتاب هاى درسى ، مانند شرح آخوند ملاّ صدرا بر هدايه ميبدى (معروف به شرح هدايه) و شرح منظومه حاج ملاّ هادى سبزوارى ، حاشيه نوشت .
دوره تحصيل استاد تا حدود سى سالگى ادامه يافت و او با فَراغِ بال و جدّيّت تمام ـ در حالى كه پيوسته از تشويق پدر و مادر برخوردار بود ـ كوشيد تا علوم رسمى حوزوى و برخى علومِ جنبى را به نيكى فرا گيرد و سپس با تدريس آنها بر وقوف و آگاهى خود بيفزايد . گذشته از آنچه معاصران و شاگردانِ آن روزگارِ استاد درباره فضل و فضيلت و منزلت علمى وى گفته اند ، كسانى كه سال ها بعد و با فاصله بيش از چهل سال از آن دوران ، با استاد آشنا شدند ، از تسلّط او بر مطالب متون علمى به شگفت مى آمدند . گاه اتّفاق مى افتاد كه به مناسبت بحثى ، ايشان مطلبى را بيان مى كرد و سپس نشانىِ آن را در يكى از متونِ علمى مى فرمود . اين در حالى بود كه به دليل فعّاليّت هاى خاصّ خود ، مدّت هاى مديدى از آن كتاب ها دور بود . سبب اين امر چيزى جز تحصيل دقيق و جدّى نبوده است .
اشاره به اين نكته نيز بجاست كه استاد در اواخر دوران تحصيل ، به رسم بيشترِ محصّلان علوم دينى ، خطابه را نيز تجربه كرد و گاه به منبر مى رفت . اين كار ـ هر چند به صورتِ محدود انجام مى گرفت ـ با عنايت به قوّت علمى و ارائه مباحثِ سودمند و محقّقانه ، با اقبال عموم روبرو شد و از همان زمان ، اهل فن ، وى را خطيبى مبرّز و توانا شناختند .

1.اين زيست نامه از كتاب «طلايه دار آفتاب» گزينش شده است .


دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم حسني(ع) و شهر ري ج2
624

منابع

رجال بامداد ، ج 3 ، ص 283 .

  • نام منبع :
    دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم حسني(ع) و شهر ري ج2
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
    پیوند معرفی کتاب :
    http://www.hadith.net/post/52477
تعداد بازدید : 132226
صفحه از 845
پرینت  ارسال به