چرا خدا ديده نمىشود ؟
زنديق : اگر خدا وجود دارد ، پس چرا چشمم او را نمىبيند ؟
امام عليه السلام : تا اينكه ميان او - كه پديده نيست - و آفريدهها تفاوت باشد . او والاتر از آن است كه ديده ، او را درك كند، يا خيال به او احاطه يابد، يا عقل به كُنه او برسد .
زنديق : پس ، حد و مرز او را براى من بيان كن .
امام عليه السلام : او بى نهايت است و حد و مرزى ندارد .
چرا خدا بىنهايت است ؟!
زنديق : چرا [خدا بىنهايت است] ؟
امام عليه السلام : چون هر چيزى كه محدود است، نهايت دارد، و احتمال محدوديت ، مساوى است با احتمال زياده و نقصانپذيرى .
بنا بر اين ، او محدود نيست و زياده و نقصان نمىپذيرد و قابل تجزيه نيست و به وهم نمىآيد .
تبيين صفات خدا
زنديق : توضيح بدهيد اينكه مىگوييد : خداوندْ لطيف، شنوا ، بينا، دانا و حكيم است، آيا شنيدنْ جز با گوش ، ديدنْ جز با چشم، ظريفكارى جز با دست، و حكمت جز با سازندگى ، امكانپذير است ؟
امام عليه السلام : مقصود از اينكه مىگوييم خداوند ، لطيف و ظريفكار است ، آن است كه او در پديد آوردن مصنوعات ، ظرافت و دقت دارد . نمىبينى وقتى يكى در انتخاب چيزى ظرافت و دقت به خرج مىدهد، مىگويند : «فلانى چهقدر با لطافت كار مىكند»؟ بنا بر اين چرا اين معنا به آفريننده باشُكوه جهان گفته نشود ؟
و اينكه ما مىگوييم خداوند شنواست ، براى اين است كه هيچ صدايى از او پنهان نيست و در تشخيص هيچ لغتى اشتباه نمىكند . بنابراين او شنواست ؛ ولى نه به وسيله گوش .
و گفتم : او بيناست ؛ زيرا او جاى پاى مورچه ريز سياه را در شب تاريك بر سنگ سياه مىبيند ؛ او حركت مور را در شب قيرگون مشاهده مىنمايد . بنا بر اين او بيناست ؛ ولى نه به وسيله چشم ، همانند آفريده خود .
اين مناظره آنقدر طول كشيد تا اينكه در همان جلسه زنديق ، اسلام اختيار كرد .۱