(2)
حكومت در نهجالبلاغة
ایزدهى، سید سجاد
كارشناسى ارشد الهیات و معارف اسلامى
مركز تربیت مدرّس دانشگاه قم
استاد راهنما: دكتر بهشتى، احمد
استاد مشاور: آیةاللَّه معرفت، محمّدهادى
1380
231 ص
در كتاب شریف نهجالبلاغة - كه در بردارنده گوشهاى از سخنان گهربار امیرمؤمنانعلیه السلام است - دو نمونه از سخن مشاهده مىكنیم كه قسمتى از این سخنان، مشروعیت حكومت را در قبال مردم مىدانند و قسمتى، مردم را در این باب دخیل ندانسته، بلكه این مسئله را از امور الهى مىدانند. نگارنده در این پایاننامه، به نفى تناقض بین این دو دسته سخنان و اثبات اینكه این دو دسته سخنان در صدد ایجاد روشى نوین در نظام حكومتى هستند، پرداخته است. این نگاشته، از یك مقدّمه و یازده بخش تشكیل شده است: در مقدّمه، مسائلى از قبیل طرح اصل مسئله تحقیق، عنوان موضوع تحقیق و بستر تحقیق، مطرح شده است. در ابتداى پایاننامه، تعاریف متعدّدى از واژه حكومت ارائه شده و سپس، معناى مورد نظر از این واژه تبیین شده تا در میان معانى مختلف، محوریت ثابتى براى بحث باشد و از مغالطه در بحث، دورى شود. ضمناً از حیث مصداق نیز قدر متیقّن از حكومت نشان داده شده باشد تا هنگام بحث در این وادى، تمام اشكال حكومت را دربر گیرد. نگارنده در قسمت بعد، در صدد اثبات ضرورت اجتماعى حكومت برآمده و اینكه حكومت، فقط و فقط به عنوان یك گزاره مطلوب در اجتماعى محسوب نمىشود. وى در آغاز یك استدلال عقلى بر این قضیه آورده و سپس، روایاتى از امیر مؤمنان را مورد استفاده قرار داده كه در آنها ضرورت حكومت در جامعه براى از بین رفتن هرج و مرج، مورد تأكید قرار گرفته است. سپس به فلسفه یا دلایل ضرورت حكومت پرداخته و آنها را ضمن مواردى برشمرده، كه عبارتاند از: وحدت امّت در پرتو حكومت، اجراى عدالت و ظلمستیزى، اقامه دین، تأمین حقوق عمومى و رفاه اجتماعى، و در هر مورد نیز به روایاتى از نهجالبلاغة در راستاى این ضرورت اجتماعى و فلسفههاى متعدّد حكومت، استدلال نموده است. نگارنده، پس از این مقدّمات، به پاسخ این پرسش پرداخته كه: حقّ حاكمیت در اصل از آن كیست؟ آیا حق، از آن خداوند است یا مردم نیز صاحب حقّاند؟ و آمده است كه چون مردم در عدم حاكمیت نسبت به همدیگر برابرند، لذا در خروج از این اصل اوّلیه عدم پذیرش سلطه غیر، دلیل قاطع و محكمى مثل دلیل اثبات ولایت خداوند، پیامبران و ائمه معصوم باید در دست باشد. وى در بحث دلایل ضرورت حاكمیت الهى، ابتدا در بخش حاكمیت در وضع قانون، خداوند را تنها قانونگذارى دانسته كه ویژگىهاى منحصر به فردى در قانونگذارى دارد. در بخش حاكمیت در اوامر و نواهى نیز به این نكته پرداخته كه امر نیز فقط بر عهده خداوند است ؛ زیرا حاكمیت، حقّ كسى است كه به مصالح فرد و جامعه آگاه بوده، مسیر كمال آنها را بشناسد و ضمن به دور بودن از هرگونه حبّ و بغض و خودخواهى، بتواند كشتى هدایت و كمال بشر را به ساحل نجات، هدایت و كمال برساند، و این مطلب را به وسیله آیات قرآن و روایات نهجالبلاغة اثبات نموده است. مبحث بعد در پاسخ به این پرسش است كه آیا این حاكمیت با حاكمیت مردم در تضادّ است یا در طول آن قرار دارد؟ نگارنده در پاسخ مىنویسد: تضادى بین دو حاكمیت وجود ندارد و این دو در امتداد یكدیگرند. منتها خداوند، بشر را طورى خلق كرده كه داراى نیروى اراده و اختیار باشد و اگر با اختیار خود به حاكمیت الهى تن در دهد، در راه صواب است، وگرنه در ورطه هلاك و نابودى قرار مىگیرد. سپس به اجمال، دلایلى از نهجالبلاغة درباره مشروعیت حاكمیت مردم آورده و آیات و احادیثى نیز از باب شاهد آورده است. نگارنده، در ابتداى این بحثها براى بهتر روشن شدن مطلب، اشارهاى گذار به نظامهاى عمده حكومتى در ادوار گذشته كرده و در یك تقسیمبندى مختصر، آنها را به چهار گروه تقسیم نموده است. پس از این تقسیمبندى نیز مجملى از روش حكومتى تئوكراسى و اقسام چهارگانه آن را شرح داده و سپس، اصطلاح «دموكراسى (مردم سالارى)» و انواع دموكراسىهاى موجود در دنیا را مورد نقد و بررسى قرار داده است.