بررسي ديدگاههاي رجالي اهل سنت درباره جابر جعفي
دکتر محمود کريمي ۱
سعيد طاوسي مسرور ۲
چکيده:
جابر بن يزيد جعفي از اصحاب نامدار و مورد وثوق امام باقر و امام صادق عليهما السلام و از دانشمندان بزرگ شيعه اماميه در نيمه دوم قرن اول و نيمه اول قرن دوم هجري است. او از برخي مشايخ نامدار سني روايت ميکرد و شاگردان قابل توجهي از اهل تسنن داشت. از اين رو جابر جعفي همواره مورد توجه اهل تسنن بوده اما از ديرباز تا کنون رجالشناسان سني غالباً او را جرح کرده و رواياتش را بياعتبار دانستهاند. اعتقاد به رجعت، غلو در تشيع، بيان مطالب عجيب و غريب، ديوانگي و فساد عقل، کذب و تدليس و امامت فرقه مغيريه مهمترين علل جرح جابر نزد اهل تسنن است.
کليد واژه: جابر بن يزيد جعفي، اهل تسنن، شيعه اماميه، رجال، غلو.
درآمد:
ابو محمد جابر بن يزيد جعفي کوفي ۳ (حدود 50 ـ 128 ق) ۴ ، از اصحاب نامدار امام باقر و امام صادق عليهما السلام است ۵ . جابر از تابعان بوده ۶ ، از برخي اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، عمدتاً از ابوطُفَيل عامر بن واثِلَه لَيثي ۷ و جابر بن
1.استاديار علوم قرآن و حديث در دانشگاه امام صادق عليه السلام.
2.کارشناسي ارشد تاريخ تشيع از دانشگاه امام صادق عليه السلام.
3.. التاريخ الکبير، ج ۲، ص ۲۱۰، ۲۱۱؛ الانساب، ج ۲، ص ۶۸.
4.. الطبقات الکبري، ج ۶، ص ۳۴۵؛ المعارف، ص ۴۸۰؛ شذرات الذهب، ج ۱، ص ۱۷۵؛ تهذيب المقال، ج ۵، ص ۴۵ ـ ۴۷.
5.. رجال الطوسي، ص ۱۲۹، ۱۷۶.
6.. همان، ص ۱۷۶.
7.. براي نمونههايي از روايات وي از عامر بن واثله، ر.ک: المعجم الاوسط، ج ۴، ص ۱۸۷؛ الغيبة نعماني، ص ۲۷۶؛ التوحيد، ص ۲۱؛ سنن دارقطني، ج ۱، ص ۳۰۲؛ امالي الطوسي، ص ۵۷۸؛ تاريخ مدينة دمشق، ج ۴۲، ص ۲۴۲؛ ابو الطفيل عامر بن واثله کِناني ليثي (۱ ـ ۱۰۰ يا ۱۰۲، ۱۰۷، ۱۱۰ و ۱۱۶.ق): برقي نام او را در شمار خواص اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام آورده و کشي او را کَيساني و از معتقدان به حيات محمد بن حنفيه دانسته است. او با مختار قيام نمود و آخرين صحابي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است که وفات کرد. طوسي نام وي را در شمار اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، اميرالمؤمنين علي عليه السلام، امام حسن عليه السلام و امام علي بن الحسين عليه السلام ذکر کرده است (ر.ک: رجال برقي، ص ۴؛ رجال الکشي، ص ۹۵؛ رجال الطوسي، ص۴۴، ۷۰، ۹۵ و ۱۱۸؛ مشاهير علماء الامصار، ص ۶۴؛ الاستيعاب، ج ۴، ص ۱۶۹۶؛ الاکمال في اسماء الرجال، ص ۱۱۹؛ الکاشف، ج ۱، ص۵۲۷؛ شرح اصول الکافي، ج ۷، ص ۳۶۸).