نمى گوييد : «به قلبم فشار آوردم تا يادم آمد ، يا مسئله را حل كردم» ، بلكه مى گوييد : «به مغزم يا سرم فشار آوردم» و به همين دليل است كه پس از آن به سردرد يا خستگى مغز دچار مى گرديد .
بنا بر اين ، ترديدى نيست كه نوعى رابطه ميان مغز و شناخت هاى عقلى ، و قلب و شناخت هاى قلبى وجود دارد . ولى همان طور كه اشاره شد ، اين رابطه چنان نيست كه مغز و يا تلمبه خانه خون ، منبع و توليد كننده شناخت هاى عقلى و يا قلبى باشد ، بلكه چيزى كه نهايتا در تبيين اين رابطه مى توان گفت اين است كه مغز و يا قلب جايگاه شناخت هاى عقلى و قلبى است ؛ همان طور كه در روايتى كه از امام صادق عليه السلام نقل كرديم ، مغز به عنوان جايگاه عقل و قلب به عنوان جايگاه عطوفت و قساوت ، ذكر شده اند .
تعبير «جايگاه شناخت» از مغز و قلب ، تعبير دقيق و درستى است ، ولى نكته اى كه در اين زمينه بايد به آن توجه داشت ، اين است كه جايگاه يك چيز و توليد كننده آن هميشه يكى نيست؛ ممكن است مكانى جايگاه چيزى باشد ولى توليد كننده آن نباشد ، مثل پمپ بنزين كه جايگاه بنزين است ، ولى توليد كننده آن نيست . در مسئله مورد بحث هم مغز و قلب جايگاه شناخت هاى عقلى و قلبى هستند ، ولى توليد كننده آن ها نيستند . اميد است كه در مبحث «معاد» درباره توليد كننده اصلى شناخت هاى عقلى و قلبى يعنى «روح» بتوانيم به طور مشروح بحث نماييم .
ب ـ تفاوت در نحوه شناخت
دومين فرق شناخت هاى عقلى و قلبى ، تفاوت در نوع شناخت است .
شناخت هاى عقلى مساوى است با علم و دانستن ، و شناخت هاى قلبى مساوى است با وجدان كردن و يافتن .
بنا بر اين ، نحوه شناخت در شناخت هاى عقلى و قلبى تفاوت مى كند . يك