ميوه عقل است نه ميوه حس ، هر چند كه عقل بدون تغذيه از حس نمى تواند ميوه بدهد .
نكته بسيار مهم و حساسى كه در اين جا قابل توجه است اين است كه : تنها عقل نيست كه از حس تغذيه مى كند و نيازمند حس است؛ حس نيز به نوبه خود ، از عقل تغذيه مى كند و نيازمند عقل است ، و اگر عقل به حس كمك نكند ، قطعا شناخت هاى حسى ، تحقق نخواهد يافت . و به سخن ديگر ، عقل و حس در توليد شناخت ، هر دو محتاج و نيازمند يكديگرند ، و هيچ يك بدون ديگرى نمى تواند انجام وظيفه كند .
به عنوان مثال فرض كنيد كه من الآن پاى تخته ايستاده ام . شما با مشاهده من از راه چشم و به وسيله حس بينايى به اين شناخت مى رسيد كه من پاى تخته ايستاده ، مشغول تدريس هستم . از شما مى پرسم كه اين شناخت از كجا براى شما حاصل شد؟آيا تنها از طريق حس ، يقين به ايستادن و سخن گفتن من در جلوى تخته نموديد ، يا از طريق عقل؟و يا اين كه با كمك حس و عقل ، هر دو ، اين شناخت براى شما حاصل شده است؟و به عبارت ديگر ، آيا اين شناخت ، حسى است يا عقلى ، و يا اين كه هم حسى و هم عقلى است؟
پاسخ اين است كه اين شناخت نه شناخت حسى محض و نه شناخت عقلى محض است ، بلكه حس و عقل با كمك يكديگر آن را توليد كرده اند ؛ زيرا اگر كمك عقل نباشد ، شما هيچ گاه يقين به ايستادن من پاى تخته نمى كنيد .
عقل چه كمكى به حس مى كند؟
كمترين كمكى كه در اين جا عقل به حس نموده است ، اين است كه مى گويد : «تناقض ممكن نيست» ، و حس با يارى عقل كه مبدأ عدم تناقض است ، ايستادن مرا پاى تخته براى شما اثبات مى كند .
ساده تر بگوييم : عقل شما ، به طور بديهى و به روشنى ، مى فهمد كه در يك