همان طور كه هيچ يك از حواس با وجود مانع ، احساس و ادراك ندارد ، با نبودن شرايط شناخت نيز نمى تواند چيزى را احساس كند ، گرچه مانعى وجود نداشته باشد . مثلاً چشم براى ديدن ، علاوه بر نبودن مانع ، نيازمند نور است . نور و روشنايى ، شرط ديدن چشم است و تا اين شرط تحقق پيدا نكند ، حس بينايى نمى تواند نقش خود را در توليد شناخت ايفا نمايد .
ساير حواس نيز در صورتى مى توانند موجب شناخت هاى حسى باشند كه مانعى در برابر نداشته باشند و شرط يا شرايط ويژه اى كه لازم است ، تحقق يافته باشد .
تفصيل شرايط شناخت هاى حسى در اين جا ضرورت ندارد؛ آنچه مهم است ، بيان شرايط شناخت هاى عقلى و قلبى است .
نياز شناخت هاى عقلى به نور
همان طور كه ديده حس براى شناخت محسوسات نياز به نور دارد و وجود روشنايى ، شرط ديدار حسى است ، ديده عقل و قلب هم براى شناخت معقولات نياز به نور و روشنايى دارد . ولى چراغى مى تواند به ديده عقل و قلب نور دهد كه متناسب با آن ديده باشد و روشنايى اين چراغ قابل ادراك با ديده كدام است .
در اين جا سه پرسش قابل طرح است :
پرسش اول اين كه با كدام دليل مى شود اثبات كرد كه عقل براى شناخت حقايق نياز به روشنايى دارد؟
پرسش دوم اين كه چراغى كه به ديده عقل نور مى دهد و ديده عقل بدون آن چراغ نمى تواند حقايق هستى را ببيند و راه تكامل انسان را به او نشان دهد ، كدام است؟
و پرسش سوم اين كه آيا در نظام آفرينش چراغى كه بتواند به ديده عقل نور