مصاحبه با آية اللّه‏ العظمى سيّد عبد الكريم موسوى اردبيلى - صفحه 285

تاريخ نيست و قصد خداوند ، گفتن تاريخ نبوده است ؛ امّا اين جواب ، اصلاً كافى نيست . دقّت در همين آيات داستان موسى ، وقتى همه را از اوّل تا آخر نگاه مى كنيم ، نشان مى دهند كه شارحْ لازم دارند .
بنا بر اين ، قرآن با همه عظمتش ، به مفسّر و شارح احتياج دارد و اين شارح و مفسّر بايد مورد اعتماد باشد .
عقل ، ممكن است مفسّر و شارح باشد ؛ امّا همه عقل ها يك جور نيستند . هر كس يك جور تفسير مى كند و البته از مراد واقعى هم خبر نمى دهد . مثلاً مى گويد به قراين عقلى ، بايد اين طور باشد . در اكثر موارد ، اين تفسير ، مورد قبول همه نيست و اختلاف است كه ظاهر ، مراد است يا باطن و آن وقت بايد از جاهاى ديگر ، قرينه بياوريم .
قرآن ، احتياج به شرح دارد و چه خوب گفته اند آنها كه گفته اند سنّت بايد در كنار قرآن باشد . اگر سنّت در كنار قرآن نباشد ، قرآن ، به تنهايى كفايت نمى كند . موارد زيادى داريم كه آنچه مى تواند قرآن را خوب شرح دهد ، سنّت است ؛ از زبان پيغمبر صلى الله عليه و آله يا از زبان ائمّه عليهم السلام . لذا تصميمى كه بعد از وفات پيامبر اكرم گرفته شد براى عدم كتابت احاديث ـ از ترس اين كه با قرآن ، مخلوط شود يا از ترس بالا گرفتن مخالفت هاى سياسى و ... ـ خيلى زود ، نادرستى خود را نشان داد ؛ چون قرآن ، به شدّت ، نيازمند يك سنّت معتبر بود .
يك سنّت معتبر مى تواند قرآن را تفسير كند ؛ امّا كدام سنّت؟ از زبان چه اشخاصى؟ در ميان آنها ، ملعون ، وضّاع ، ممدوح و ... هست . براى تشخيص اين موارد ، كتاب هايى در رجال و درايه نوشته شده است و البته هر فرقه اى، رجال فرقه ديگر را ذم و قدح كرده است ؛ امّا در مكتب تشيّع ، براى رفع اين اشكالات ، تلاش هاى زيادى شده و به نتيجه مطلوب هم رسيده ايم ، به اين معنا كه غير امامى هم اگر مورد وثوق است و دروغ نمى گويد ، حديثش را استفاده مى كنيم . اين ، امّا كافى

صفحه از 291