توطئه‌ها و تلاش‌ها برای شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

توطئه‌ها و تلاش‌ها برای شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

1. شهادت امام و توطئه هاى بى ثمر
2. تلاش مذبوحانه جعفر كذّاب
3. تلاش‌هاى بى ثمر

توطئه‌ها و تلاش‌ها برای شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

۱.    شهادت امام و توطئه هاى بى ثمر

معتمد عباسى كه همواره از محبوبيت و نفوذ معنوى امام در جامعه نگران بود، چون ديد توجه مردم به امام روز به روز بيش تر مى شود و زندان و اختناق و مراقبت تأثير معكوس دارد، سرانجام به همان شيوه مزورانه ديرينه متوسل شد و امام را پنهانى مسموم ساخت.

دانشمند نامدار جهان تشيع، «طبرسى»، مى نويسد: بسيارى از دانشمندان ما گفته اند: امام عسكرى(عليه السلام)بر اثر مسموميت به شهادت رسيد، چنان كه پدرش و جدش و همه امامان، با شهادت از دنيا رفته اند.[۱]«كفعمى»، دانشمند معروف شيعه، مى گويد: او را «معتمد» مسموم ساخت[۲]و «محمد بن جرير بن رستم»، از دانشمندان شيعى در قرن چهارم، معتقد است كه: امام عسكرى(عليه السلام) در اثر مسموميت به درجه شهادت رسيد.[۳]

يكى از نشانه هاى شهادت امام توسط دربار عباسى، تحرّك ها و تلاش هاى فوق العاده اى بود كه معتمد عباسى در روزهاى مسموميت و شهادت امام، براى عادى جلوه دادن مرگ آن حضرت از خود نشان داد.

«ابن صبّاغ مالكى»، يكى از دانشمندان اهل سنت، از قول «عبيدالله بن خاقان»، يكى از درباريان عباسى (كه از احترام او نسبت به امام ياد كرديم) مى نويسد:

«...هنگام درگذشت ابومحمد حسن بن على عسكرى(عليه السلام)، معتمد، خليفه عباسى حال مخصوصى پيدا كرد كه ما از آن شگفت زده شديم و فكر نمى كرديم چنين حالى در او (كه خليفه وقت بود و قدرت را در دست داشت)، ديده شود. وقتى «ابومحمد» (امام عسكرى) رنجور شد،

پنج نفر از اطرافيان خاص خليفه كه همه از فقيهان دربارى بودند، به خانه او گسيل شدند. معتمد به آنان دستور داد در خانه ابومحمدبمانند و هرچه روى مى دهد به او گزارش كنند، نيز عده اى را به عنوان پرستار فرستاد تا ملازم او باشند و همچنين به «قاضى بن بختيار» فرمان داد ده نفر از معتمدين را انتخاب كند و به خانه ابومحمد بفرستد و آنان هر صبح و شام نزد او بروند و حال او را زير نظر بگيرند. دو يا سه روز بعد به خليفه خبر دادند حال ابومحمد سخت تر شده و بعيد است بهتر شود. خليفه دستور داد شب و روز ملازم خانه او باشند و آنان پيوسته ملازم خانه آن بزرگوار بودند تا پس از چند روزى رحلت فرمود. وقتى خبر درگذشت آن حضرت پخش شد، سامرّاء به حركت در آمد و سراپا فرياد و ناله گرديد و بازارها تعطيل و مغازه ها بسته شد. بنى هاشم، ديوانيان، امراى لشكر، قاضيان شهر، شعرا، شهود و گواهان و ساير مردم براى شركت در مراسم تشييع حركت كردند، سامرّاء در آن روز يادآور صحنه قيامت بود!

وقتى جنازه آماده دفن شد، خليفه برادر خود، «عيسى بن متوكل» را فرستاد تا بر جنازه آن حضرت نماز بگزارد. هنگامى كه جنازه را براى نماز روى زمين گذاشتند، عيسى نزديك رفت و صورت آن حضرت را باز كرد و به علويان و عباسيان و قاضيان و نويسندگان و شهود نشان داد وگفت: اين «ابومحمد عسكرى» است كه به مرگ طبيعى وفات يافته است و فلان و فلان از خدمت گزاران خليفه نيز شاهد بوده اند!! بعد روى جنازه را پوشاند و بر او نماز خواند، و فرمان داد براى دفن ببرند...»[۴]

البته اين نماز جنبه تشريفاتى داشت و طرحى بود كه رژيم حاكم براى لوث كردن ماجراى شهادت امام ريخته بود و چنان كه در ميان دانشمندان شيعه مشهور است، حضرت مهدى ـ عج ـ به طور خصوصى بر جنازه پدر بزرگوارش، امام عسكرى(عليه السلام) نماز گزارد.[۵]

۲.   تلاش مذبوحانه جعفر كذّاب

«ابوالأديان» مى گويد: من از خدمت گزاران امام عسكرى(عليه السلام) بودم و نامه هاى آن حضرت را به شهرها مى بردم. در مرضى كه امام با آن از دنيا رفت، به خدمتش رسيدم. حضرت نامه هايى نوشت و فرمود: اين ها را به «مدائن» مى برى، پانزده روز در سامرّاء نخواهى بود، روز پانزدهم كه داخل شهر شدى، خواهى ديد كه از خانه من ناله و شيون بلند است و جسد مرا در محل غسل گذاشته اند.

گفتـم: سـرور من! اگـر چنيـن شـود، امـام بعـد از شمـا كيست؟ فـرمـود: هـر كس كه پاسخ نامه ها را از تو بخواهد. عرض كردم نشانه بيش ترى بفرماييد. فـرمـود: هر كس بر جنازه من نماز گزارد، قائم بعد از من او است. گفتم: نشانه ديگـرى بفرماييد. فرمود: هر كس از آن چه در ميان هميان (كمربند) است خبر دهد، او امام بعد از من است. هيبت و عظمت امام مانع شد كه بپرسم: مقصود از آن چه در هميـان است چيست؟

من نامه هاى آن حضرت را به «مدائن» بردم و جواب آن ها را گرفته و روز پانزدهم وارد سامرّاء شدم، ديدم همان طور كه امام فرموده بود، از خانه امام صداى ناله بلند است. نيز ديدم برادرش «جعفر» (كذّاب) در كنار خانه آن حضرت نشسته و گروهى از شيعيان، اطراف او را گرفته به وى تسليت و به امامتش تبريك مى گويند (!!)

من از اين جريان يكّه خوردم و با خود گفتم: اگر جعفر امام باشد، پس وضع امامت عوض شده است، زيرا من با چشم خود ديده بودم كه جعفر شراب مى خورد و قمار بازى مى كرد و اهل تار و طنبور بود. من هم جلو رفته و رحلت برادرش را تسليت و امامتش را تبريك گفتم، ولى از من چيزى نپرسيد!

در اين هنگام «عقيد»، خادم خانه امام، بيرون آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را كفن كردند، بياييد نماز بخوانيد. جعفر وارد خانه شد. شيعيان در اطراف او بودند. «سمّان»[۶]و «حسن بن على» معروف به «سلمه» پيشاپيش آن ها قرار داشتند.

وقتى كه به حياط خانه وارد شديم، جنازه «امام عسكرى(عليه السلام)» را كفن كرده و در تابوت گذاشته بودند. جعفر پيش رفت تا بر جنازه امام نماز گزارد. وقتى كه خواست تكبير نماز را بگويد، ناگاه كودكى گندمگون و سياه موى كه دندان هاى پيشينش قدرى با هم فاصله داشت، بيرون آمد و لباس جعفر راگرفت و او را كنار كشيد و گفت: عمو! كنار برو، من بايد بر پدرم نماز بخوانم. جعفر، در حالى كه قيافه اش دگرگون شده بود، كنار رفت. آن كودك بر جنازه امام نماز خواند وحضرت را در خانه خود در كنار قبر پدرش امام هادى دفن كردند.

بعد همان كودك رو به من كرد و گفت: اى مرد بصرى! جواب نامه ها را كه همراه تو است، بده! جواب نامه ها را به وى دادم و با خود گفتم: اين دو نشانه (: نماز بر جنازه، و خواستن جواب نامه ها)، حالا فقط هميان مانده. آن گاه پيش جعفر آمدم و ديدم سر و صدايش بلند است. «حاجز وشاء» كه حاضر بود به جعفر گفت: آن كودك كى بود؟!! او مى خواست با اين سؤال جعفر را (كه بيخود ادعاى امامت مى كرد) محكوم كند. جعفر گفت: والله تا به حال او را نديده ام و نمى شناسم!

در آن جا نشسته بوديم كه گروهى از اهل «قم» آمدند و از امام حسن عسكرى(عليه السلام)پرسيدند و چون دانستند كه امام رحلت فرموده است، گفتند: جانشين امام كيست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آن ها به جعفر سلام كرده تسليت و تهنيت گفتند و اظهار داشتند: نامه ها و پول هايى آورده ايم، بفرماييد: نامه ها را چه كسانى نوشته اند و پول ها چه قدر است؟ جعفر از اين سؤال بر آشفت و برخاست و در حالى كه گرد جامه هاى خود را پاك مى كرد، گفت: اين ها از ما انتظار دارند علم غيب بدانيم!! در اين ميان خادمى از خانه بيرون آمد وگفت: نامه ها از فلان كس و فلان كس است و در هميان هزار دينار است كه ده تا از آن ها را آب طلا داده اند.

نمايندگان مردم قم نامه ها و هميان را تحويل داده و به خادم گفتند: هركس تو را براى گرفتن هميان فرستاده، او امام است....[۷]

۳. تلاش‌هاى بى ثمر

«معتمد» عباسى كه با شهادت امام عسكرى(عليه السلام) به خيال خام خويش، به مقصد و مراد خود رسيده بود، تصور مى كرد ديگر خطرى سر راه حكومت خودكامه وى وجود ندارد، ولى براى اطمينان خاطر خود دست به اعمال ديگرى زد كه نشانه جاه طلبى و عمق نگرانى او از ناحيه فرزند امام بود. او به عده اى مأموريت داد كه وارد منزل امام شوند و اثاثيه حضرت را كاملاً بازرسى كرده آن ها را مهر و موم نمايند.

از طرف ديگر، چون شنيده بود كه از حضرت عسكرى(عليه السلام) فرزندى باقى مانده، در صدد يافتن او بر آمد ودستور داد عده اى از قابله ها، زنان و كنيزان آن حضرت را معاينه نمايند و اگر آثار حملى در آنان مشاهده شد، گزارش كنند. نقل شده است كه يكى از قابله ها به كنيزى ظنين شد و از طرف خليفه دستور داده شد كه آن كنيز را در محلى تحت نظر قرار بدهند و «نحرير» (يكى از درباريان و پيشكار مخصوص خليفه) همراه عدّه اى از زنان مراقب حال او باشند تا صدق و كذب گزارش معلوم گردد.[۸]مدّت دو سال آن كنيز تحت نظر بود، ولى سرانجام اثرى از حمل ظاهر نشد و كذب گزارش روشن گشت![۹]

در اين هنگام معتمد براى آن كه وانمود كند كه از امام عسكرى(عليه السلام) فرزندى باقى نمانده و شيعيان از وجود امام بعدى نوميد گردند، دستور داد ميراث آن حضرت ميان مادر و برادرش جعفر تقسيم شود[۱۰]، ولى شيعيان همچنان عقيده داشتند كه از امام فرزندى باقى مانده است كه امامت را به عهده دارد[۱۱]، زيرا تعدادى از آنان فرزند خردسال امام را قبلاً ديده بودند (چنان كه نمونه آن را قبلاً گفتيم).

در هر حال فشار و اختناق و انواع محدوديت ها در مورد خاندان امام براى يافتن امام دوازدهم همچنان ادامه داشت تا آن كه قيام «يعقوب بن ليث صفارى» در «خراسان»، و مرگ ناگهانى «عبيدالله بن يحيى بن خاقان» و آشوب و فتنه «صاحب الزنج» در «بصره» پيش آمد و دربار عباسى تمام نيروى خود را براى مقابله با اين حركت ها بسيج كرد و ديگر مجال تعرّض و سخت گيرى در مورد خاندان امام باقى نماند![۱۲][۱۳]


[۱]إعلام الورى بأعلام الهُدى، ص۳۶۷.

[۲]حاج شيخ عباس قمى، الأنوار البهية، ص ۱۶۲.

[۳]دلائل الإمامة، ص ۲۲۳.

[۴]الفصول المهّمة، ص۳۰۷ـ ۳۰۸. اين قضيه را مرحوم شيخ مفيد در ارشاد و فتّال نيشابورى در روضة الواعظين و طبرسى در إعلام الورى وعلى بن عيسى اربلى از قول احمد پسر عبيدالله بن خاقان نقل كرده اند. اين گزارش نشان مى دهد كه امام در جامعه چه موقعيتى داشته و حكومت عباسى چرا نگران بوده است و نيز روشن مى كند كه خليفه از برملا شدن مسموميت و قتل امام تا چه حد وحشت داشته است و لذا با زمينه سازى قبلى كوشيده است شهادت امام را مرگ طبيعى قلمداد كند!

[۵]صدوق، كمال الدين، باب ۴۳، ص ۴۷۵; مجلسى، بحار الأنوار، ج۵۰، ص ۳۳۲ـ ۳۳۳.

[۶]مقصود، عثمان بن سعيد عَمْرى از ياران نزديك امام عسكرى(عليه السلام) است كه به مناسبت شغلش كه روغن فروشى بود، به سمّان (= روغن فروش) معروف شده بود.

[۷]صدوق، كمال الدين، ص ۴۷۵.

[۸]كلينى، اصول كافى، ج۱، ص۵۰۵; مجلسى، بحار الأنوار، ج۵۰، ص ۳۲۹.

[۹]همان.

[۱۰]همان.

[۱۱]على بن عيسى اربلى، كشف الغمة، ج۳، ص۱۹۹; فتّال نيشابورى، روضة الواعظين، ص ۲۷۶.

[۱۲]مجلسى، بحار الأنوار، ج۵۰ ص۳۳۱; محمد بن جرير بن رستم طبرى، دلائل الإمامة، ص ۲۲۴; صدوق، كمال الدين، ص ۴۷۵.

[۱۳]در تنظيم و نگارش اين بخش از كتاب، علاوه بر مآخذى كه در پاورقى ها آمده، از منابع ياد شده در زير استفاده شده است كه لازم مى دانم در اين جا از نويسندگان آن ها سپاسگزارى كنم: پيشواى يازدهم حضرت امام حسن عسكرى (نشريه مؤسسه در راه حق). دورنمايى از زندگانى پيشوايان اسلام تأليف استاد آيت الله جعفر سبحانى; خاندان وحى، تأليف حجة الإسلام والمسلمين سيد على اكبر قرشى.