سخنى درباره حكمت بيمارى ها - صفحه 6

2 . كيفر

در نظام حكيمانه هستى مشاهده مى كنيم كه بيمارى براى كسانى كه زمينه تربيتى را در نفس و روان خويش تباه نساخته اند ـ چنان كه توضيح داده شد ـ به كنار زدن پرده هاى غفلت و آگاهى افزون تر و سازندگى مى انجامد ؛ امّا براى كسانى كه بدان پايه از آلودگى روحى دچار شده اند كه جانشان اصلاح و تربيت را بر نمى تابد ، همين بيمارى ، نوعى كيفر الهى به شمار مى رود ، چنان كه امام صادق عليه السلام ، در حديثى كه گذشت ، از آن با عنوان «بيمارى كيفر» ياد كرد .
امام رضا عليه السلام نيز درباره نقش بيمارى براى آنان كه استعداد بهره گيرى مثبت از آن را دارند و آنان كه چنين قابليتى را دارا نيستند ، فرموده است :
المَرَضُ لِلمُؤمِنِ تَطهيرٌ و رَحمَةٌ ، ولِلكافِرِ تَعذيبٌ و لَعنَةٌ .۱
بيمارى براى مؤمن ، تطهير و رحمت ، و براى كافر ، عذاب و لعنت است .

3 . عامل مرگ

گاه در بيمارى ، نه حكمتى تربيتى نهفته است ، و نه فلسفه اى كيفرى ، بلكه مرگ را در پى مى آورد . امّا در نظام آفرينش ، مرگ هم بدون حكمت نيست ؛ چه ، همه بايد بميرند :
« كُلُّ نَفْسٍ ذَآلـءِقَةُ الْمَوْتِ ؛۲كسى طعم مرگ را خواهد چشيد » .
از ديدگاه احاديث اسلامى ، هر بيمارى اى درمانى دارد و يگانه دردى كه هيچ درمانى ندارد ، مرگ است . در حديث نبوى آمده است :
إنَّ اللّه َ لَم يَنزِل داءً إلاّ أنزَلَ لَهُ دَواءً ، عَلِمَهُ مَن عَلِمَهُ ، و جَهِلَهُ مَن جَهِلَهُ إلاَّ السّامَ .۳
خداوند ، هيچ دردى را فرو نفرستاده (يا هيچ دردى را نيافريده) ، مگر اين كه درمانى نيز برايش فرو فرستاده (يا آفريده) است و كسانى از آن آگاهى يافته اند و كسانى نيز از آن ناآگاه مانده اند ، مگر مرگ .
در پرتو اين رهنمودهاست كه مى گوييم : دانش پزشكى ، به قلّه كمال خويش دست نمى يابد ، مگر هنگامى كه براى همه بيمارى ها درمان كشف كند . امّا با اين همه ، بى گمان ، دانش ياد شده نمى تواند براى مرگ ، دارو و درمانى فراهم سازد .
از همين جاست كه امام صادق عليه السلام در گفتگوى خود با مدّعى اى كه مى پنداشت مى تواند با مراقبت درست و كامل از بدن و خوردن غذاهاى مناسب ، مانع مرگ شود ، بر اين نكته تأكيد مى كند كه درمان آن بيمارى اى كه مقرّر است به مرگ بينجامد ، امكان ندارد . ايشان ، به تسليم شدن سه تن از طبيبان و حكيمان بزرگ در برابر مرگ ، اشاره كرد و فرمود :
قَد ماتَ أرَسطاطاليسُ مُعَلِّمُ الأَطِبّاءِ ، و أَفلاطونُ رَئِيسُ الحُكَماءِ ، و جالينوسُ شاخَ و دَقَّ بَصَرُهُ ، و ما دَفَعَ المَوتَ حينَ نَزَلَ بِساحَتِهِ ، و لَم يَألوا حِفظَ أنفُسِهِم، وَ النَّظَرَ لِما يُوافِقُها .۴
ارسطو ، كه استاد طبيبان بود ، و افلاطون ، كه سرآمد حكيمان بود ، و جالينوس ، كه پير و پرتجربه بود ، امّا نتوانست مرگ را آن گاه كه در آستانه وى فرود آمد ، از خويش براند ، همه مُردند ، در حالى كه در حفظ خويش و در انديشيدن به آنچه با بدن سازگار است ، از هيچ كوششى فروگذار نكردند .

1.ر . ك : دانش نامه احاديث پزشكى : ج ۱ ص ۱۴۷ ح ۱۷۹.

2.انبيا : آيه ۳۵.

3.ر .ك : ص۳۸۴ ح۱۰۷۰۴ .

4.. الاحتجاج : ج ۲ ص ۲۲۵ ح ۲۲۳ .

صفحه از 7