برانگیختن خشم آنان و ظلم به آنان؛ به یقین، ابوبکر سخن رسولخدا صلی الله علیه و آله ، «خشم فاطمه خشم من و رضای فاطمه رضای من و خشم و رضای من خشم و رضای خداست» را به یاد داشته است.
3. اعتراف به این که افراد داخل خانه با کار او (نشستن به جای پیامبر صلی الله علیه و آله ) مخالف بودهاند، ولی قصد جنگ با او را نداشتهاند؛ زیرا او در اعتراف خود مرحله بالاتر از قصد آنان را در نظر گرفته است؛
4. اعتراف به ظلم در حق صاحبان خانه و این که بردن به اجبار آنان و همراهانشان به مسجد و گرفتن بیعت از آنان به اجبار کار نادرستی بوده است.
ب: نتیجه « هل للانصار فی هذا الامر نصیب»
1. اعتراف به نادرست بودن حدیث «الائمة من قریش» که در سقیفه برای غلبه بر انصار نقل کرد؛ این حدیث را فقط ابوبکر نقل کرده است و کسی غیر از او آن را به رسولخدا صلی الله علیه و آله نسبت نداده است. با گفتن جمله یاد شده، به نادرست بودن حدیث منقول خود اقرار کرده است.
2. اعتراف به نادرستی خلافت و حکومت و اعمال خود. با بیان این جمله معلوم میشود که وی در خلافت و امامت و حقانیت خود شک و تردید داشته است؛ بنا بر این، به نادرستی عمل خود در نشستن به جای پیامبر صلی الله علیه و آله اقرار کرده است.
3. اعتراف به ظلم خود در حق انصار و دور کردن آنان از حقشان.
ج: نتیجه « لیتنی سالته لمن (فیمن) هذا الامر بعده فلاینازعه اهله(احد)»
1. شک و تردید در خلافت و امامت و حکومت و اعمال خود و یارانش؛
2. اعتراف به نادرستی حدیث «الائمة من قریش» و نسبت ناروا و نادرست دادن به رسولخدا صلی الله علیه و آله و نبود نصی بر تعیین او به خلافت؛
3. اعتراف به مشروع نبودن حکومت خود و افراد بعد از خودش و نادرستی اعمال همه آنان؛
4. اقرار به نزاع با صاحب حق و گرفتن حق از او از روی ناآگاهی و هوای نفس؛
5. اقرار به ظلم در حق صاحب حق و گرفتن حق او به ناحق؛
6. اقرار به این که رسولخدا صلی الله علیه و آله او را جانشین خود نکرده است و تلاش پیروانش برای ساختن احادیثی برای اثبات نصب او از طرفرسول خدا صلی الله علیه و آله بیهوده است.