گفتهاند، بدانى و برايت روشن مىكنم كه امامت، اصلى است كه به نبوّت تعلّق دارد و هر كسى با آن مخالفت كند، كافر شده است؛ و اينكه دلايل و حجّتها در اثبات نبوّت و امامت، همانند است؛ به گونهاى كه هر كه امامت را رد كند، مانند آن است كه رسالت را مردود دانسته است.
چند دليل بر اينكه امامت، از اصول دين است
دليل اوّل: وجوب عقلى امامت
از جمله دلايلى كه مىرساند امامت اصل است: وجوب عقلى آن و ثبوت حجّت بر اين است كه عدل در نظام تكليف، بر پايه امامت معنا مىيابد. توضيح اينكه خداوند، خلق را به دستيابى به حق مكلّف كرد. اين نكته از دو راه مشخّص مىشود: 1. عقل 2. سمع (نقل). مىدانيم كه خداوند، بهانههاى كسانى را كه در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بودند، در آنچه به حكم عقل متعبّدشان ساخت، با آفريدن عقول در آنان، و در آنچه به سبب نقل متعبّدشان كرد، با برپاى داشتن پيامبر در ميانشان، برطرف كرد. مردم بعد از پيامبر نيز به همان چه كه مردمان در زمان حضرت رسول تكليف شده بودند، مكلّفاند. پس در عدل و حكمت خداوند ضرورى است كه در هر زمانى بهانه را از مكلّفان بگيرد: هم به طريق پديدآوردن عقل در آنان و هم با معيّن كردن كسى كه جانشين رسول است. اگر روا باشد كه خداوند مردم را به احكام نقلى مكلّف كند، امّا راه دسترسى به نقل را بر ايشان ببندد، همانگونه رواست كه مردم را به عقل تكليف كند، امّا عقل را از آنها بگيرد. اين حكم در نزد كسانى كه اقرار به عدل كنند، روا نيست. پس روشن گرديد كه امامت، اصل است نه فرع.
امّا مخالفان ما چنين مىپندارند كه مردم بعد از رسول خدا، به دليل وجود كتاب و سنّت، از امام بىنيازند؛ در حالى كه عقل اين سخن را نمىپذيرد؛ چرا كه حاملان سنّت، در سنّت، اختلاف دارند و راويان آن در اخبار تضاد دارند. تفسير كتاب نيز محلّ اختلاف نظر است و در تبيين و توضيح معانى كتاب به فردى صادق و امين