ايشان شنيده باشيد، بلكه شما به روايت ديگران اعتماد مىكنيد و قول را به روايت راويان حواله مىدهيد و اينان هم خود روايت كسانى ديگر را حكايت مىكنند. اگر بپذيريم كه مخبر اين گروه ناقلان در اوايل عصر پيامبر بوده است، چه دليلى وجود دارد كه اين خبر، اطمينان بياورد و قبول قول او واجب باشد؟ چرا نگوييم كه پيشينيان شما «آحاد» و گروهى اندك بودهاند كه اين خبر را نقل كردند و پس از آن اين خبر را به تعداد بيشتر رسانديد و سپس در جمعيّتى بيشتر از مقدار قبلى، و بدينسان اين خبر رشد كرد و زياد شد؛ ولى در آغاز جزء اخبار آحاد بوده است و شايد به همين طريق، بعد از عصر نبى صلى الله عليه و آله وسلمتوسّط گروهى نشئت گرفته و خبر ساختگى (جعلى) براى شما گفتهاند شما به آن ارجاع مىدهيد؟
يهودى ـ در حالى كه از معتزلى متعجّب بود ـ گفت:
چرا شما گروه معتزلى، هر چيزى را كه در پاسخ شيعه به آن احتجاج كرديد، انكار مىكنيد؛ امّا از سخن گفتن با آنها به زبان يهودىـ كه مخالفان شما در شريعت هستندـ باز نمىايستيد؟
اين پديده، تنها يكى از دو علّت زير را دارد:
نخست: عدم معرفت و بصيرت كه بدون دقّت نظر در فرجام سخن، هر آنچه را برايتان آسان مىنمايد، مىگوييد. به همين جهت، در بيان اين سخن شتاب ورزيدى و در مورد لزوم اين سخن بر خودت در موضوع نبوّت تأمّل نكردى.
دوم: كمىِ تقوا و ديانت و پروا نداشتن از خداست كه در اين حال، هيچ بازدارندهاى و هيچ معلّم با تقوايى نيست كه شما را نگاه دارد. از اين رو، به امامى كه طرف منازعه تو (شيعى) جانشين پيامبرتان مىداند، اشكال مىكنى، به همان دليلى كه اگر روا باشد، باكى ندارى از اينكه اشكالى بر پيامبرتان وارد آورد.
پس اشكالى كه به او گرفتىـ خداى عافيتت دهادـ همان دليل ما، در پاسخ سخن توست و همان كلام ماست كه همواره به تو گفته مىشود.
ما مىگوييم: اى گروه مسلمانان، ما شك نداريم كه شما امروز در حدّى از كثرت و تواتر هستيد كه هرگاه خبر دهيد از آنچه ديده يا شنيدهايد، صادق باشيد؛ ولى شما معجزهاى از پيامبرتان نديدهايد و اصولاً هم عصر پيامبرتان نبودهايد تا معجزهاى ببينيد و آنچه روايت مىكنيد، از ديگران است. شما به سخن كسى ارجاع مىدهيد كه به شما خبر داده، به نقل از روايت راويان از ديگران. و آنها نيز