گفتار مخبران ديگر را باز مىگويند. فرض مىكنيم كه كلام آن مخبران كه براى اين گروه ناقلان باز مىگويند، به فردى معاصر دوران پيامبر شما برسد، چه حجّت و دليلى است كه كلام او به حدّى از تواتر باشد كه نقل او راه عذر را ببندد و قبول قولش واجب باشد؟!
و چرا نگوييم كه پيشينيان، آحاد و يا جماعتى اندك بودند كه اين خبر را براى شما ساختند و ادّعا كردند كه شاهد معجزه آشكار بودهاند و آن گاه آن خبر را نسل به نسل، در تعداد بيشتر نقل كردند، تا آنجا كه رشد كرد و زياد شد؟ اين خبر در آغاز جزء خبر آحاد بوده است و شايد هم از گروهى نشئت گرفته كه بعد از دوره پيامبر در زمره اصحاب حديث شما باشند.
و اين حرف ماست و معتمد فلاسفه و مجوس هم در مناظره با شما همين است پس راه حلّ و جواب شما چيست؟
معتزلى به يهودى:
خلف ما، به دليل كثرت و پراكندگى، در نواحى و سرزمينها هستند و شناخت آنان نسبت به همديگر مشكل بوده؛ بنابراين سازش پنهانى بين ايشان محال است. با اين همه، اگر بر آنها روا باشد كه گزارش دهند اسلاف ايشان به مانند خود آنان متواتر بودند و اينكه حكم پيشينيان و سلف اوّل ايشان در قطع عذر به آنچه خبر مىدهند، مانند حكم آيندگان باشد، امّا واقعيّت به خلاف مدّعا و منقول آنان باشد و اخبار سلف اوّل ايشان به پندارتان آحاد و ساختگى باشد بدون اينكه بدانند، در آن صورت، كذب و دورغ در تمام مشاهدات آنها و سازش و جعلىبودن در اخبارشان روا باشد، تا آنجا كه به هيچ يك از اخبار ايشان اطمينان نتوان كرد و صحّت مطالب پنهان شده از ما را بر اساس نقل آنها، نتوان پذيرفت. در اين صورت، بايد در تمام اخبار پادشاهان و كشورها و جغرافياى شهرها و راهها و سيرهها و آثار و رويدادهاى روزگاران شك كنيم. اگر اين باب را بگشاييم، راه ما براى علم به اخبار مردم تباه مىشود و لازم مىآيد به هيچ چيزى اطمينان نكنيم، جز آنچه به حواس خود، درك مىكنيم.
شيعى به معتزلى:
روشن شد كه خداوند تعالى ميان استدلال به نبوّت و امامت، مشابهت پديد آورده است. تكذيبكننده شما، اى گروه نواصب، بر نصّ به اميرالمؤمنين، خود را در جايگاه يهودى و نصرانى، در تكذيب بر رسول خدا، نشانده است. ما حكم