خداوند در قصر رياست جمهورى و يا قلعه پادشاهى نيست. ما در ادعيه خويش مىخوانيم: «أغلقت الملوك أبوابها و دارت عليه حرّاسها وبابك مفتوح لمن دعاك: پادشاهان درهاى خانههايشان را بستهاند و پاسبانهاى آنها گرد آن خانهها مىگردند؛ امّا درهاى رحمت و استجابت الاهى بر آن كسى كه تو را مىخواند باز است.» (16: ج 48، ص 309) براى خداوند نگاهبان و دربان نيست و براى اثبات حكومت الاهى در اين دنيا لازم نيست كه قصر شاهى براى خدا بسازيم يا اينكه او را نيازمند سوار شدن بر روى چهارپا در روز عرفه و شب جمعه بدانيم تا به كمك آن حيوان، از آسمان به صداى خلايق گوش فرا دهد.
حاكميّت خداوند در روز جزا و اين دنيا و تمام عوالم و مشاهد، قابل اثبات است. او مالك روز جزا و مالك هر شىء و چيز است. «إن الحكم إلّا اللّه» (انعام (6) / 57) فرقى ندارد كه اين سيطره حكم براى اين دنيا باشد و يا براى سراى آخرت. اين حكم در هر زمان و مكان، جارى و سارى است.
مخلوقات واسطه افعال الاهىاند.
حاكميّت خداى ـ عزّوجلّ ـ به واسطه حكومت اولياى او محقّق مىشود؛ چرا كه اولياى الاهى به وجود و فعل و ولايت الاهى، بر پا هستند. ما چنين منطقى در قرآن كريم مشاهده مىكنيم. حتّى در مسئله وفات و «باز ستاندن جان»، قرآن كريم يك بار اين مسئله را به خدا نسبت مىدهد و در جاى ديگر به عزرائيل و ملكالموت منسوب مىنمايد و گاهى ملازمان عزرائيل و ملائكه ديگر را مسئول مىداند. چنين مطلبى نشانگر تناقض و منافات در متن قرآن نيست؛ زيرا همان گونه كه گفتهاند اين افعال در سلسله مراتب (طولى) صورت گرفته است. خداوند بر اِماته و بازستاندن جان از عزرائيل قادرتر است و قدرت عزرائيل البتّه به قدرت خدا وابسته است. اين قدرت خداوند است كه اقوى از قدرت عزرائيل است؛ قدرتمندتر از قدرتى كه عزرائيل ـ به واسطه موهبت الاهى ـ دارد. لذا مىبينيم كه قرآن چنين تعبير مىكند: «اللّه يتوفّى الأنفس حين موتها» (زمر (39) / 43) «و هوالذي