وجه، بيان حقيقت حال و وجه تكلّم به اين مقال را از هر كس قائل به آن است بايد كرد، تا رفع اشتباه شود. و اين مطلب را در ضمن دو فصل بيان مىكنيم:
فصل اوّل
بنابر اينكه اين كلام صحّت نداشته باشد و انتساب او به آن جناب مسلّم نباشد، بايد عذر كسانى كه اين را نقل كردهاند و سبب غفلت ايشان را و حقيقت امر را كه اين معانى به ظاهر، صورت صحّت دارد يا نه، بيان كرد و اين موقوف است به تمهيد چند مقدّمه:
مقدّمه اوّل
اينكه به دلايل قاطعه و براهين ساطعه از عقل و نقل ثابت شده كه جناب اقدس الاهى جسم نيست و از مقولات عرض نيست و حلول در جسمى نمىكند؛ مانند بو در گل ـ چنان كه بعضى صوفيه و غالىها و نصارى به آن قائلاند ـ و با شىء ديگر متّحد نمىشود ـ چنان كه جمعى ديگر از صوفيه گفتهاند كه عارف در نهايت مرتبه با خدا يكى مىشود ـ و خدا را زن و فرزندى نمىباشد ـ چنان كه نصارى گفتهاند ـ و هر يك از اينها موجب نقص و احتياج است. تعالى شأنه عن جميع ذلك.
و همه اينها كفر است؛ پس غلات، يعنى آنهايى كه قائلاند كه پيغمبر يا اميرالمؤمنين يا احدى از ائمّه يا غير ايشان از مشايخ و پيشوايان، خدا هستند يا خدا در آنها حلول كرده است ـ داخل در فرق كفرند؛ هر چند تكلّم به كلمه اسلام بكنند. و فساد مذهب آنها از آن واضحتر است كه محتاج به بيان باشد؛ چرا كه اگر خودشان خدا باشند چگونه مىتواند شد كه خدا بخورد و بخوابد و جماع كند و بيمار شود و چاق شود و بميرد. و اگر خدا در آنها حلول كرده است، پس لازم مىآيد كه خدا محتاج به مكان باشد و ناچار باشد او را از محلّى. و امّا آيات و احاديث دالّه بر بطلان آن فوق حد احصاست و اينجا مجال ذكر آنها نيست و از جمله آيات، قول حق تعالى است: