رساله‏ اى در بررسى اصالت «خطبه‏ البيان» - صفحه 148

خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلم. نرسيد به بزرگى و كرامت از جانب خدا مگر به اطاعت خدا و رسول خدا و نرسيد رسول خدا به بزرگى و كرامت از جانب خدا مگر به اطاعت خدا. (28: 191، ح 173)
و ايضا روايت كرده است از حضرت صادق عليه ‏السلام كه فرمود: كه ما اهل بيتى هستيم بسيار راستگو و خالى نيستيم ما از كذّابى كه بر ما دروغ مى‏بندد و راستى ما را به سبب دروغ خود، ساقط مى‏كند در نزد مردم. رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلمراست‏گوترين مردم بود و از همه مخلوقات راستگوتر بود و مسيلمه بر او دروغ مى‏بست و اميرالمؤمنين عليه ‏السلام راستگوترين خلق خدا بود بعد از رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلمو كسى كه بر او دروغ مى‏بست و سعى مى‏كرد در تكذيب صدق او و افترا مى‏بست بر خدا دروغ را، عبداللّه‏بن‏سبا بود. (همان: ص191، ح 174 و مفصّل آن از ابن‏سنان: همان: ص 371 ح 549)
و ايضا روايت كرده است از حضرت باقر عليه ‏السلام كه فرمود كه: عبداللّه‏بن‏سبا ادّعاى پيغمبرى مى‏كرد و اعتقاد مى‏كرد كه اميرالمؤمنين عليه ‏السلام خداست ـ بلند است مرتبه خدا از اين ـ پس اين خبر به اميرالمؤمنين عليه ‏السلام رسيد. پس او را طلبيد و از او پرسيد كه چنين است؟ اقرار كرد و گفت: بلى تو اويى و در دل من چنين افتاده است كه تو خدايى و من پيغمبرم. پس اميرالمؤمنين عليه ‏السلام فرمود: واى بر تو! شيطان تو را ريشخند كرده است! برگرد از اين اعتقاد؛ مادرت به عزاى تو بنشيند! توبه كن. پس او ابا كرد. پس آن حضرت او را محبوس كرد تا سه روز و او را امر به توبه كرد و قبول نكرد. پس او را بيرون آورد و به آتش سوخت و فرمود كه: شيطان خواهش او را به جا آورد، و شيطان مى‏آمد در نزد او و اين را در دل او مى‏انداخت. (همان: ص 190، ح 170)
و چند حديث ديگر هم در اين باب نقل كرده و ايضا روايت كرده از عبداللّه‏بن شريك از پدرش كه گفت كه: در زمانى كه على عليه ‏السلام نزد زنى بود كه داشت از عنزه كه او را ام‏عمرو مى‏گفتند. قنبر آمد و گفت كه: ده نفر در خانه هستند كه معتقدند كه تو خداى ايشانى. پس حضرت فرمود كه: داخل كن آنها را. گفت كه: پس داخل كرد آنها را بر آن حضرت. پس فرمود به ايشان كه: چه مى‏گوييد؟ پس گفتند: تو پروردگار مايى و تويى كه ما را خلق كرده و تويى كه ما را روزى داده‏اى. پس حضرت فرمود به

صفحه از 177