صادق عليه السلام شنيده كه مىفرمود كه: مغيرهبنسعيد طريقهاش اين بود كه بر پدرم عمدا دروغ مىبست و كتابهاى اصحاب پدرم را مىگرفت و اصحاب مغيره پنهان بودند در ميان اصحاب پدرم. مىآمدند به تزوير، كتابهاى ايشان را مىگرفتند و مىدادند به مغيره و او داخل مىكرد در ميان آنها كفر و زندقه را و اسناد مىداد به پدرم و مىداد به اصحاب خود و امر مىكرد كه آنها را پهن كنند در ميان شيعه. پس هرچه در كتابهاى اصحاب پدرم هست از غلو، پس اين همان است كه مغيرهبن سعيد داخل كرده است. (21: ص 298، ح 402 و به نقل از آن در 26: ج 2، ص 250، ح 63)
و ايضا روايت كرده است از حضرت صادق عليه السلام كه آن حضرت يك روزى به اصحاب خود فرمود كه: لعنت كند خدا مغيرهبنسعيد را و لعنت كند خدا آن زن يهوديه را كه مغيره آمد و شد مىكرد نزد او و از او سحر و شعوذه و كارهاى غريب و عجيبِ خارق عادت مىآموخت. به درستى كه مغيره دروغ گفت بر پدرم. پس خدا ايمان را از او برداشت. و به درستى كه قومى هم دروغ بستند بر من. چه مىشود ايشان را! خدا بچشاند به ايشان گرمى آهن را. پس واللّه كه ما نيستيم مگر بندگان خدا او خلق كرده است ما را و برگزيده است ما را و ما قدرت نداريم بر ضررى و نفعى. اگر رحم كند بر ما، به رحمت خود كرده است و اگر عذاب كند ما را، پس در ازاى گناهان ماست. واللّه نيست ما را حجّتى و ما براتى از خدا نداريم. ما هم مىميريم و به قبر مىرويم و در صحراى قيامت مىدارند و از ما سؤال مىكنند. واى بر ايشان! چه مىشود ايشان را؟ لعنت كند خدا ايشان را ! پس به تحقيق كه اذيّت رساندند به اين گفتار خدا را و اذيّت رسانند رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را در قبر او و اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين و علىبنالحسين و محمّدبنعلى را ـ صلواتاللّهعليهم ـ تا آخر حديث. (21: ص 299، ح 403 و به نقل از آن در 26: ج 25، ص 289، ح 46 با تفاوت مختصرى)
و ايضا روايت كرده است از حضرت صادق عليه السلام : كه بود از براى حسن عليه السلام كذّابى كه دروغ مىبست بر او و نام او را نبرد و بود از براى حسين عليه السلام كذّابى بود كه بر او دروغ مىبست و نام او را نبرد و مختار دروغ مىبست بر علىبنالحسين عليه السلام و