قادر نيست شيطان اينكه متمثّل شود به صورت پيغمبر و نه وصى پيغمبر. (همان: ص 371، ح 548)
و ايضا به سند صحيح، روايت كرده از حضرت صادق عليه السلام كه فرمود به زراره: خبر ده مرا از حمزه؛ آيا گمان مىكند كه پدرم مىآيد به نزد او؟ گفتم: بلى. فرمود: دروغ گفت واللّه نمىآيد نزد او متلوّن (و در بعضى نسخهها متكوّن). به درستى كه ابليس مسلّط كرده است شيطانى را كه او را متكوّن مىگويند. مىآيد به نزد مردم در هر صورتى كه مىخواهد. اگر خواهد در صورت بزرگ و اگر خواهد در صورت كوچك و نه واللّه نمىتواند كه بيايد در صورت پدرم عليه السلام . (همان: ص 366، ح 537)
و ايضا روايت كرده به سند صحيح، از عبداللّهبن مغيرة گفت كه من در نزد ابوالحسن عليه السلام بودم (يعنى حضرت كاظم) با يحيىبن عبداللّهبن حسن عليه السلام . پس يحيى گفت: فداى تو شوم! اين جماعت گمان مىكنند كه تو غيب مىدانى. پس حضرت فرمود: سبحاناللّه! سبحاناللّه! دست بگذاريد بر سر من؛ پس واللّه باقى نماند در بدن من مويى و در سرم مگر اين كه بپا خاست. گفت: پس حضرت فرمود: نه واللّه نيست اينكه ما مىدانيم إلّا به روايت يا به وراثت از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم. (همان: ص 365، ح 530)
و ايضا به سند صحيح، روايت كرده از ابوبصير كه گفت: عرض كردم به خدمت حضرت صادق عليه السلام كه اين جماعت سخنى مىگويند. حضرت فرمود: چه مىگويند؟ گفتم: مىگويند كه تو علم دارى به قطرههاى باران و عدد ستارهها و برگ درختها و وزن آنچه در درياست و عدد خاك را. پس آن حضرت سر خود را بلند كرد به آسمان و فرمود: سبحان اللّه! سبحان اللّه! نه واللّه! نمىداند اين را به غير خدا. (همان: ص 365، ح 532)
و ايضا روايت كرده از حضرت صادق عليه السلام كه فرمود كه: نفرستاده است حق تعالى آيهاى در شأن منافقين مگر اينكه آن آيه در شأن جماعتى است كه تشيّع را بر خود مىبندند. (همان: ص 366، ح 535 و به نقل از آن در 26: ج 68، ص 166، ح 20 با مختصرى تفاوت)
و از چند حديث برمىآيد كه جماعتى كه تشيّع را بر خود بستهاند و از اين جمله