رساله‏ اى در بررسى اصالت «خطبه‏ البيان» - صفحه 153

قادر نيست شيطان اينكه متمثّل شود به صورت پيغمبر و نه وصى پيغمبر. (همان: ص 371، ح 548)
و ايضا به سند صحيح، روايت كرده از حضرت صادق عليه ‏السلام كه فرمود به زراره: خبر ده مرا از حمزه؛ آيا گمان مى‏كند كه پدرم مى‏آيد به نزد او؟ گفتم: بلى. فرمود: دروغ گفت واللّه‏ نمى‏آيد نزد او متلوّن (و در بعضى نسخه‏ها متكوّن). به درستى كه ابليس مسلّط كرده است شيطانى را كه او را متكوّن مى‏گويند. مى‏آيد به نزد مردم در هر صورتى كه مى‏خواهد. اگر خواهد در صورت بزرگ و اگر خواهد در صورت كوچك و نه واللّه‏ نمى‏تواند كه بيايد در صورت پدرم عليه ‏السلام . (همان: ص 366، ح 537)
و ايضا روايت كرده به سند صحيح، از عبداللّه‏بن مغيرة گفت كه من در نزد ابوالحسن عليه ‏السلام بودم (يعنى حضرت كاظم) با يحيى‏بن عبداللّه‏بن حسن عليه ‏السلام . پس يحيى گفت: فداى تو شوم! اين جماعت گمان مى‏كنند كه تو غيب مى‏دانى. پس حضرت فرمود: سبحان‏اللّه‏! سبحان‏اللّه‏! دست بگذاريد بر سر من؛ پس واللّه‏ باقى نماند در بدن من مويى و در سرم مگر اين كه بپا خاست. گفت: پس حضرت فرمود: نه واللّه‏ نيست اينكه ما مى‏دانيم إلّا به روايت يا به وراثت از رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلم. (همان: ص 365، ح 530)
و ايضا به سند صحيح، روايت كرده از ابوبصير كه گفت: عرض كردم به خدمت حضرت صادق عليه ‏السلام كه اين جماعت سخنى مى‏گويند. حضرت فرمود: چه مى‏گويند؟ گفتم: مى‏گويند كه تو علم دارى به قطره‏هاى باران و عدد ستاره‏ها و برگ درختها و وزن آنچه در درياست و عدد خاك را. پس آن حضرت سر خود را بلند كرد به آسمان و فرمود: سبحان اللّه‏! سبحان اللّه‏! نه واللّه‏! نمى‏داند اين را به غير خدا. (همان: ص 365، ح 532)
و ايضا روايت كرده از حضرت صادق عليه ‏السلام كه فرمود كه: نفرستاده است حق تعالى آيه‏اى در شأن منافقين مگر اينكه آن آيه در شأن جماعتى است كه تشيّع را بر خود مى‏بندند. (همان: ص 366، ح 535 و به نقل از آن در 26: ج 68، ص 166، ح 20 با مختصرى تفاوت)
و از چند حديث برمى‏آيد كه جماعتى كه تشيّع را بر خود بسته‏اند و از اين جمله

صفحه از 177