در اصطلاح، فصاحت و بلاغت عبارت از سخن درست و شيوا و مناسب حال و مقام است؛ يعنى اجزاى كلام و تركيببندى آن بر اساس قاعده و اصول باشد. به عبارت ديگر، سخن آن چنان روان بيان شود كه به فهم نزديك و در گوش شنونده خوشآيند و به مقصود گوينده وافى و رسا باشد.
امّا بلاغت به اين معناست كه جمله فصيح و براى بيان مقصود گوينده وافى و رسا و مطابق با مقتضاى حال و مقام باشد. مثلاً در جايى كه مقام مقتضى ايجاز است، كلام را موجز و مختصر بياورد و در جايى كه حال و مقام مقتضى اطناب است، به تفصيل سخن گويد يا مثلاً در جايى كه طرف مكالمه شخص دانايى است، بايد عالمانه و با جملههاى كوتاه و فشرده و پر مغز سخن گويد و اگر عامى باشد، بايد واضح و ساده كه در فهم مخاطب بگنجد، بياورد. بلاغت لازمهاش فصاحت است و بدون آن ممكن نيست. هيچ كلامى را نمىتوان داراى بلاغت دانست، مگر آنكه اوّل داراى فصاحت باشد. (همان: ص 51-2)
پس از اين مقدّمه كوتاه، با نگاهى به خطبههاى حضرت زينب، فصاحت و بلاغت آن برايمان نمايان مىشود و مىبينيم كه جملاتْ فصيح، درخور فهم مخاطبين و بنا به مقتضاى حال و مقام ادا شده است. آن حضرت در كوفه به يك نحو و در شام در مجلس يزيد، به گونهاى درخور آن مجلس سخن رانده است. زينب(س) نه تنها مىداند كه چگونه بايد كلمه و كلام را به خدمت بگيرد و در كنار هم تركيب كند تا به مقصود خود برسد. او حال و مقام را در هنگام گفتار، كاملاً مد نظر قرار مىدهد و به مقتضاى حال، سخن را كوتاه يا طولانى و درخور فهم مخاطبين ادا مىكند.
مقايسهاى بين دو خطبه ايراد شده در كوفه و شام از سوى زينب(س) گفته ما را تأييد مىكند؛ چرا كه در كوفه، چون مخاطبين عوام مردماند و در جهل و ناآگاهى به سر مىبرند، آنان را از جنايتى كه مرتكب شدهاند و نيز از شخصيّت شهدا مطّلع