توسّط ائمه عليهم السلام به دليل تفاوت شرايط بوده است.
2. علوّ مضمون
بهترين دليل قطعى الصدور بودن قرآن، علوّ مضمون و اعجاز معنوى آن است. روايات تالى قرآناند و مضامين والايى دارند. و لذا از چنان مضامينى بهرهمندند كه صدور آن از غير معصوم ممكن نيست.
ابن ابىالحديد، اديب و متفكّر بزرگ، نهج البلاغه را به همين دليل، قطعىالصدور مىداند و اهل ترديد را سرزنش مىكند. او مىنويسد:
كسى كه به سخن در خطبه، انس داشته و از علم بيان بهرهاى برده و در اين زمينه قريحه داشته باشد، مسلّم، ميان گفتار ركيك و فصيح، فصيح و فصيحتر و سخن اصيل و بدل، فرق خواهد گذاشت.... آيا توجّه كردهايد ما با شناختى كه از شعر و نقد آن داريم، اگر ديوان ابىتمام را بررسى كنيم و در ضمن آن يك يا چند قصيده بيابيم كه با سبك و روش او مبانيت دارد، بىترديد، با كمك قريحه ادبى خود مىگوييم اين قصايد از او نيست... با اين بيان، اشتباه آنان كه تصوّر كردهاند همه نهجالبلاغه يا قسمتى از آن به على عليه السلام منسوب نيست، آشكار گرديد. ۱
وى در ادامه مىنويسد: چون در نهج البلاغه دقّت كنى، آن را يكپارچه و با سبك واحد خواهى يافت؛ همچون جسم بسيط كه حقيقت برخى از اجزاى آن با حقيقت اجزاى ديگر تفاوتى ندارد. ۲
در هر حال، علوّ مضمون يكى از قرائن و شواهدى است كه ما را به صدور حديث از معصوم عليه السلام رهنمون مىكند. برخى ازپژوهشگران، تعالى تعبير را نيز بر علو مضمون افزوده و معتقدند همچنان كه مضمون حديث ممكن است به حدّ اعجاز برسد، نكات بديعى، واژهها و تركيبهاى به كار رفته در سخن نيز امكان دارد فوقالعاده يا در حدّ اعجاز باشد و كسى نتواند در قلمرو تعبير، نظير آن را بياورد.