گزارشى از جلسات نقد و بررسى كتاب « مكتب در فرآيند تكامل » - صفحه 108

مؤلّف اشاره به سخن ابن‏عمير باشد كه گفته است هيچ‏كس به مانند هشام مسئله عصمت را براى من واضح و روشن ننمود. 1 اگرچه هشام‏بن حكم نقش ويژه‏اى در تدوين مسائل كلامى تشيع داشته است، اما اين به اين معنى است كه او اين نظريّه را شخصاً پيشنهاد داده است؛ چنان‏كه اصحابى كه متقدّم بر هشام بوده‏اند، به مسئله عصمت قائل بوده‏اند. ضمن اينكه روايات بسيارى از ائمّه در اين‏باره رسيده است كه به هيچ وجه، نشان نمى‏دهد كه اين مسئله ابداع هشام بوده است. اتّفاقاً اگر دقت كنيم، مى‏بينيم كه حتّى استدلال به اظطرار به حجّت، براساس بحث عصمت مطرح شده است. به اين معنى كه مردم قبول داشتند كه دين را بايد از يك منبع بدون خطا گرفت و چون نمى‏توان آن منبع را شناسايى كرد، نياز به نص مى‏باشد. بنابراين، لزوم عصمت قبل از منصوص بودن مطرح بوده است. براى مثال روايت 1 كافى، صفحه 189، از قول منصوربن حازم همين مطلب را به وضوح نشان مى‏دهد. او به امام عرض مى‏كند كه رسول خدا حجّت بر خلق او بود. حجّيّت وقتى معنا دارد كه طرف حق را بگويد و گرنه در صورتى كه حجت اشتباه كند، ديگر حجّيّت معنا نخواهد داشت. او سپس مى‏گويد چون در بين امّت، درباره تفسير قرآن اختلاف هست، پس بايد كسى باشد كه خود مرتكب خطا نشود و تفسير صحيح قرآن و عقايد را بيان كند. و سپس مى‏گويد ائمّه پس از پيامبر، حجّت بر خلق هستند و طاعت آنها مفترض است. يعنى تلقّى كسى مثل منصوربن حازم، اين بوده كه بايد دين و عقائد و تفسير قرآن را از يك منبع صحيحى دريافت كرد تا طاعت آن منبع بر انسان مفترض باشد.
و يا در كتاب بحار 23، ص 42، در باب اظطرار به حجّت، رواياتى از ائمّه نقل مى‏كند كه نشان‏دهنده اين است كه همان‏طور كه پيامبر حق مى‏گفته است و در ايشان خطا راهى نداشته، براى ائمّه هم اين‏گونه بوده است. مثلاً در ص 42، ج 43؛ قال عليّ عليه السلام لرسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله: يا رسول اللَّه أمنّا الهداة أم من غيرنا؟ قال: لا، بل منّا الهداة

1.امالى صدوق - مجلس الثانى والتسعون - حديث ۵

صفحه از 112