مىفرمايد و جاى بيان براى ديگران نمىگذارد، يكى از آن اوصاف به صريح آيات كثيره، هدايت است و ديگرى حكمت، و ديگرى علم و ديگرى برهان و بصائر و شفاء و روح و پند واندرز و نور و بيّنات. (46: ج 1، ص 58 - 59)
ايشان آيات بسيارى را به عنوان شاهد مدّعاى خويش، مىآورد و پس از آن مىنويسد:
از مجموع آيات، استفاده شد كه قرآن مجيد، علوم و معارف و حكمتى است كه بصيرت دهد بشر را به بيّنه و برهان، از تاريكى جهل و نادانى؛ و به روشنايى علم و دانايى سوق دهد و امراض قلبى را شفا بخشد و پند و اندرز است؛ و نورى است كه هر پوشيده را ظاهر سازد و روحى است كه مايه حيات دل است. آيا اين صفات مصرّحه در قرآن، به غير از علم و حكمت و معارف، معنى ديگرى دارد؟...
پس نتيجه اين شد كه قرآن يعنى علم و حكمت و معارف الاهى و فصاحت و بلاغت آن - كه در اعلا درجه است - بالاترين لباس زيبايى است كه بر قامت علوم و معارف الاهى پوشانيده؛ و ليكن تحدّى به علوم و معارف است، نه به فصاحت و بلاغت. (همان، ص 61)
ايشان در جاى ديگر مىنويسد:
سپس به خود قرآن كريم مراجعه مىكنيم و جهت تحدّى را از خود آن آشكار مىسازيم و مىگوييم: كسى كه قرآن را نازل كرده، آن را به صفاتى توصيف فرموده و مزاياى آن را معرّفى كرده كه عبارتاند از:
هدايت در مقابل گمراهى بشر، علم در مقابل جهل بشر، حكمت در مقابل توهّمات بشر، نور در مقابل تاريكى خيالات بشر، برهان در مقابل قياسات بشر، روح در مقابل اوهام بشر كه جسم بدون روح است و روشنايى و بينايى در مقابل كوردلى بشر. (6: ص 4)
همچنين مىنويسد:
حاصل آنكه تحدّى به علوم و معارف قرآن است؛ در مقابل همه معارف بشر. (همان)