كردند؛ امّا پيش از آنكه رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله به رسم معمول، سرپرستى از ميانشان براى آنها تعيين فرمايد، ابوبكر گفت: قعقاعبنمعبد را بر آنان امير گردان؛ و عمر گفت: اقرعبنحابس را به امارت آنان بگمار؛ آنگاه، بر يكديگر برآشفتند و به بانگ بلند، تندى و پرخاش كردند تا اينكه وحى عتابآميز و شماتتبار الاهى در رسيد:
(يا أيّها الذين آمنوا لاتقدّموا بين يدي اللَّه و رسوله و اتّقوا اللَّه إنّ اللَّه سميع عليم * يا أيّها الذين آمنوا لاترفعوا أصواتكم فوق صوت النبيّ و لاتجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض أن تحبط أعمالكم و أنتم لاتشعرون.) (حجرات (۴۹) / ۱ - ۲)
بهخوبى، پيداست كه در اين آيات، پيشىگرفتن بر خدا و پيامبر، در آنچه ايشان را سزاست، نوعى بىتقوايى بهشمار آمده و بانگ برداشتن در محضر پيغمبر و آواى خويش از آواى او فراترساختن، مايه نابودى اعمال نيك و نشانه فقدان درك و شعور اعلام شدهاست. محمّدبن اسمعيل بخارى (8: ج 6، ص 46 - 47) و ابوعيسى ترمذى (9: ج 5، ص 361) و جلالالدين سيوطى (25: ج 7، ص 546 و 548) و بسيارى ديگر از محدّثان و مفسّران، سبب نزول آيات فوق را واقعه يادشده روايت كردهاند.
دو: حوادث ممدوح: دستهاى از رويدادها هستند كه قرآن با تحسين و ستايش، از آنها و عاملينشان گفتگو مىكند و مىخواهد تا رفتار ايشان سرمشق مسلمانان باشد؛ همچون داستان ايثار و بزرگمنشى اهل بيت پيامبر - صلواةاللَّهعليهمأجمعين - كه خلاصه آن سرگذشتِ سراسر بخشش و گذشت، چنين است:
دو فرزند عزيز زهراى مرضيّه، حسنَين عليهم السلام بيمار بودند. همه اهل خانه، حضرت امير، فاطمه زهرا، دو كودك بيمار و حتّى فضّه خادمه، به سفارش پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نذر كردند كه در صورت شفاى آن دو بيمار، سه روز پياپى روزه بگيرند. دو كودك بهبودى يافتند و آنان به روزه، آغاز كردند. در خانه براى افطارشان چيزى نداشتند. اميرمؤمنان، به ناچار، نزد مردى يهودى رفت. قرارگذاشت مقدارى پشم برايش بريسند و در عوض، به عنوان دستمزد، سه