تعليقات آيت ‏اللَّه جعفرى بر اصول كافى، يك باب از كتاب الحجّة - صفحه 115

آويخته شد، پنج سال بعد رخ داد، پس او در دو مناسبت متفاوت و جداگانه به كوفه دعوت شده بود. نخستين مناسبت، در زمان حيات امام باقر عليه السلام بود كه در آن زمان، امام به او توصيه فرمود كه در كوفه دست به شورش نزند، و او پذيرفت. امّا در مناسبت دوم، زيد موظف شد كه خود را در ميان شيعيان كوفه از ديد خليفه هشام‏بن عبدالمالك‏بن مروان (تولد 690/71، دوره فرمانروايى 743/125 - 724/105) پنهان كند.در اين زمان بود كه او رهبرى جنبش را پذيرفت. زيد در سال 738/120 به كوفه رفت و مردم بطور پنهانى با او ملاقات و بيعت ميكردند (پيمان يارى مى‏بستند) و او را تشويق به قيام مى‏كردند. ارتباطات او محدود به كوفه نمى‏شد، بلكه با ساير نقاط سرزمين اسلامى بطور مخفيانه - به واسطه مأموران خويش كه هدفشان پخش پيام زيد بود - ارتباط برقرار مى‏كرد. در نتيجه، در زمانى كه او قيام كرد، چهل هزار تن با او در كوفه بيعت كرده بودند. او تاريخ خاصّى براى قيام خود تعيين كرده بود. امّا اخبارى به او رسيد كه حاكم كوفه يوسف ابن عمر الثقفى (فوت 745/127) مخفيگاه او را يافته است، لذا او ناگزير شد كه هرچه زودتر قيام خود را آغاز كند. اين كار در شب چهارشنبه، اول صفر 122 / 6 ژانويه 740 رخ داد. امّا كسانى با او پيمان بسته بودند، او را ترك كردند و او تنها با پانصد تن باقى ماند، در حالى كه بايد با لشكر پانزده هزار نفرى - متشكل از مردان خيلى قوى كه هشام از دمشق آنها را فرستاده بود - مقابله مى‏كردند.
با اين وجود، جنگ بدون توقف به مدت سه شب و دو روز ادامه يافت تا آنگاه كه سرانجام زيد بوسيله يك تير كه به پيشانى‏اش نشست، در شب جمعه كشته شد. پسرش، يحيى به كمك برخى از همراهانش زيد را همان شب دفن كردند، امّا به توصيه يكى از خدمه (بردگان) حاكم، فرداى آن روز، بدن زيد را از خاك بيرون كشيدند، سرش را جدا كردند، ابتدا به دمشق فرستادند و بعد هم به مدينه و مصر. بدنش را نيز در كوفه در كناسه، دروازه ورودى شهر، به منظر عموم گذاشتند و چنين

صفحه از 131