گزارشى از جلسات نقد و بررسى كتاب مكتب در فرآيند تكامل - صفحه 144

مى‏دهند كه اينها دو نفر مختلف بوده‏اند. ۱
آقاى مدرّسى در همين پاورقى، از عبّاس‏بن هشام ناشرى نام مى‏برند و مى گويند: از آنجا كه وى واقفى نبوده، پس حتماً كتاب او در ردّ موضوع غيبت است. مشخص نيست كه ايشان چگونه چنين نتيجه‏اى گرفته‏اند. جالب است بدانيم كه اتفاقاً نعمانى در كتاب غيبت، پانزده حديث را از كتاب وى نقل مى‏كند كه همه آنها در تأييد وقوع غيبت است. ۲ البتّه بايد دانست كه در برخى مصادر روايى، نام وى بجاى عبّاس، عبيس گفته شده است. با توجّه به مضمون روايات نقل شده از وى، مى‏توان گفت كه اتفاقاً كتاب وى در تأييد موضوع غيبت بوده است.
در صفحه 171 ايشان اشاره كرده‏اند كه در ذهنيّت جامعه آن روز شيعه، طولانى بودنِ زمان غيبت چندان مطرح نبود. در پاورقى همين صفحه به روايتى به نقل از كتاب كشّى از امام رضا عليه السلام اشاره مى‏كنند كه در پاسخ به واقفه فرموده‏اند كه اگر خدا مى‏خواست عمر كسى را به خاطر احتياج جامعه به او طولانى كند، عمر پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله را طولانى كرده بود. ممكن است كسانى از اين روايت بخواهند سوء برداشت كنند و اين اشكال را به اماميه هم وارد بدانند.
در پاسخ به اين اشكال، مى گوييم كه بين استدلال واقفه و استدلال به غيبت امام زمان عليه السلام تفاوت وجود دارد. واقفه ادّعا مى‏كردند كه امام كاظم عليه السلام نمرده است و در استدلال براى آن، به نياز مردم به هدايت استناد مى‏كردند. در حالى كه ابتدا بايد زنده بودن ايشان را بنابر دلايل نقلى اثبات كرد و بعد به نياز مردم به هدايت استناد نمود. ما ادّعا نمى‏كنيم كه به خاطر نياز مردم به هدايت، امام زمان در غيبت هستند. بلكه مى گوييم كه نصّ متواتر داريم كه ايشان، زنده و در غيبت هستند. آنگاه اگر كسى درباره نحوه هدايت مردم بپرسد، در پاسخ خواهيم گفت كه اين نياز به گونه‏اى ديگر برطرف مى‏گردد. دليل ما بر وقوع غيبت، نياز مردم به هدايت نيست، بلكه

1.معجم رجال الحديث، ج ۱، ص ۲۱۵

2.براى مثال: غيبت نعمانى، ص ۱۶۰

صفحه از 140