گزارشى از جلسات نقد و بررسى كتاب مكتب در فرآيند تكامل - صفحه 147

كه زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد.» ۱. وى در اين اثر خود، اشاره‏اى به سيزده گروه ديگر نمى‏كند، بدان معنى كه در زمان تأليف كتاب وى، اثرى از آنها باقى نمانده است.
در صفحه 188 مؤلّف بحثى درباره حديث دوازده خليفه آغاز مى كنند و آن را از مهم‏ترين دلايل حقّانيّت شيعه دوازده امامى به شمار آورده‏اند. ادّعاى ايشان اين است كه اصل حديث دوازده امام، منشأ سنّى داشته و در كتب شيعه مطرح نبوده است. تنها از قرن چهارم به بعد و در آغاز دوران غيبت كبرى، شيعيان به اهمّيّت آن پى برده و در كتب خود آن را نقل كرده‏اند.
در اينجا چند نكته را بايد يادآورى كنيم. بارها گفته‏ايم كه مسئله شيعه آن روز در زمان هر امامى اين بوده كه تنها امام زمان خود را بشناسد. اصلاً مسئله تعداد ائمّه، اسامى امامان بعدى و اينكه آنها 12 نفر هستند يا بيشتر، مطرح نبوده است. در هيچ گفتگو و يا مناظره‏اى نداريم كه از اصحاب ائمّه كسى گفته باشد كه ائمّه از 12 نفر بيشتر هستند. نكته ديگر اينكه رواج اين حديث در جامعه اسلامى آن روز سئوالى براى شيعيان ايجاد نكرده كه صحّت و سقم آن را از ائمّه جويا شوند. در هيچ روايتى نداريم كه از ائمّه درباره تعداد آنها سئوال شده باشد و آنها اين حديث را رد كرده باشند. در حالى كه روايات زيادى داريم كه تصريح كرده‏اند تعداد آنها 12 نفر است.
نويسنده ادّعا مى‏كند كه در متون پيشين شيعه چنين چيزى نبوده است و اگر هم در چند مورد چنين چيزى گزارش شده، افزوده ناسخان و راويان بعدى است. اين نظريّه مؤلّف است. هرجا متون و منابع مطابق با نظريه ايشان است، آن را صحيح مى‏دانند، امّا هرجا كه مخالف اين نظر باشد، آن را ساخته و افزوده ناسخان متأخّر مى‏دانند. داورى ايشان درباره متون شيعى و استنتاجات ايشان در بسيارى از موارد، اشتباه و به دور از روش علمى و تحقيقى است. مثلاً ايشان براى استناد به اين ادّعا، به دو رساله ابن‏قِبَه و ابوسهل نوبختى اشاره مى‏كنند. در اين دو رساله هيچ اشاره‏اى

1.مقالات الاسلاميين، ج ۱، ص ۱۷

صفحه از 140