اين مطلب با ضميمه كردن اينكه در تاريخ جز از سوى اين فرقه غاليانه كه ديگر شيعيان را به عنوان گروههاى مقصر متّهم مىكردند، فرقه ديگرى شيعه را به تقصير متّهم نكرده و جزء فرقه مقصره نمىداند، تقويت مىشود.
البتّه بايد دقت داشت كه در تاريخ هيچ نوع برخورد و تقابل فرقهاى و سازماندهى شدهاى بين مقصره و غاليان يا مقصره و مفوضه گزارش نشده است؛ زيرا از اساس، فرقهاى به نام مقصره وجود نداشته است. نهايت چيزى كه وجود داشته اينكه برخى از غاليان (مفوضه) كه به شرح آن پرداختيم، باقى شيعه را مقصره مىدانستند؛ ازجمله مشايخ روايى قم را. ابنبابويه اين نكته را چنين گزارش كرده است: «علامت مفوضه اين است كه مشايخ قم را متهم به تقصير مىكنند.»۱ هرچند آنچه ابنبابويه به عنوان علامت ذكر كرده، نمىتواند مشخصاً علامت يك فرقه يا گروه فكرى باشد؛ چنانكه شيخ مفيد نيز متذكر اين مطلب شده است.۲ امّا به هرحال اين نسبت تقصير دادن در گروه مذكور، امرى رايج بوده و مىتوانست تا حدودى مشخص كننده ايشان باشد. بگذريم از اينكه لحن صدوق بيشتر لحن كنايى و اعتراضآميز است.۳
غير از ابنبابويه علماى ديگر، مانند شيخ مفيد، به طور جداگانه براى مفوضه علائمى ذكر كردهاند كه ازجمله نفى قدم امامان است؛ اين مطلب نيز با شاخصههايى كه ما براى مفوضه ذكر كرديم، تنافى ندارد و قابل جمع است. زيرا همچنانكه بررسى شد، مفوضه امامان را مخلوق خداوند مىدانند؛ ولى مانند باقى
1.الاعتقادات فى دين الامامية /۱۰۱.
2.شيخ مفيد در اوائل المقالات /۶۵ به اين معنا مىگويد: ابوجعفر هركس را كه مشايخ و علماى قم را به تقصير متّهم كند، جزء غلات مىشمارد؛ امّا صرف نسبت دادن قميين به تقصير، نمىتواند نشاندهنده غلو باشد؛ زيرا در ميان برخى از قميين، از مقصرين هم موجودند و صحيح آن است كه بگوييم غالى كسى است كه محققين دينى [ دينشناسان حقيقى] را مقصر بداند؛ چه از اهل قم باشد؛ چه از اهالى شهرهاى ديگر.
3.همچنين مرحوم صدوق علامت ديگرى را براى مفوضه برمىشمرد كه همان عدم فوت امامان است. ر.ك: عيون اخبار الرضا عليه السلام /۲۱۵.