گزارشى از جلسات نقد و بررسى كتاب مكتب در فرآيند تكامل بخش دوم و سوم كتاب‏ - صفحه 145

نقل مى‏كنند، مبنى بر اينكه بسيارى از اصحاب ائمّه آنان را علماى ابرار و غير معصوم مى‏دانسته‏اند. وى اين نظر را به شهيد ثانى نسبت مى‏دهد. بايد دانست كه اين كتاب منسوب به شهيد ثانى بوده است؛ امّا اخيراً بر اساس نسخه هاى جديدى كه يافت شده، معلوم شده كه اين كتاب متعلّق به يكى از علماى هم‏عصر شهيد ثانى است نه خود ايشان. در هر حال، بحثى در اين كتاب مطرح شده كه شروط ايمان چيست و اينكه آيا فرد بايد به اصول اعتقادات به صورت اجمالى ايمان بياورد يا به صورت تفصيلى؟ در اين كتاب، بحث مفصّلى در اين‏باره شده؛ از جمله، درباره عصمت كه آيا اعتقاد به عصمت ائمّه به صورت تفصيلى، از ضروريّات مذهب است يا نه. در آنجا اشاره مى‏شود كه برخى از اصحاب ائمّه قائل به عصمت نبوده‏اند. نكته‏اى كه بايد توجّه كرد، اين است كه اين افراد نمى‏دانستند كه اين مطلب از اصول و ضروريات است و به لزوم آن توجّه نداشته‏اند. چنان‏كه قبلاً هم گفته‏ايم، مطالب اعتقادى به گونه‏اى نبوده كه از همان ابتدا به صورت تفصيلى و نظام‏مند، براى تمامى اصحاب ائمّه روشن باشد و بسيارى از آنها به تدريج، جا افتاده است.
در صفحه 76 از گروهى به نام يعفوريّه نام مى‏برند كه اين افراد برخلاف غلات، منكران امامت ائمّه را كافر نمى‏شمردند. در روايات ما احاديثى آمده است به اين مضمون كه اگر كسى تصوّر كند افرادى كه امامت و خلافت را غصب كردند، ايمان داشتند، براى او سهمى در ايمان نيست. ۱مرجعى كه ايشان در پاورقى كتاب از كتاب «المقالات و الفرق» سعدبن عبداللَّه اشعرى و «فرق الشيعة» نوبختى نقل مى‏كنند، اشاره دارد به گروهى از طرفداران كيسانيّه كه در زمان بنى‏عبّاس، قائل به تداوم امامت در فرزندان عبّاس شدند و مى‏گويد: قالوا بالغلوّ. و گفتند: اگر كسى امامت آنها را قائل نباشد، كافر است. مشخّص نيست كه به چه دليلى ايشان اين گروه را جزء شيعيان محسوب كرده‏اند. اگر عدّه‏اى به امامت بنى‏عبّاس قائل بوده‏اند

1.كافى ۱ / ۳۷۳، ح ۴؛ بحارالانوار ۲۵ / ۱۱۲، ح ۱۰.

صفحه از 155