عقل - صفحه 189

وجدانى روشن برمى‏خوريم كه تعابير مختلف، همگى حاكى از آن هستند.
1. معجم مقاييس اللّغة: «العَقْلُ: الحابِسُ عَنْ ذَميمِ القَوْلِ وَ الفِعْلِ.» ۱ عقل، مانع از گفتار و كردار ناپسند است.
2. لسان العرب: «العَقْلُ: الحِجْرُ وَ النُّهى‏، ضِدُّالحُمْقِ» ۲ «حِجر» يعنى حرمت و محدوديّت. به همين سبب، آن را كه ممنوع التّصرف است - و به بيان ديگر تصرّف بر او حرام گشته است - اصطلاحاً محجور مى‏نامند. «نُهى» نيز از نَهْى به معنى «بازداشتن» مشتق شده است. علاوه بر اين حُمق يا حماقت نيز در مقابل عقل جاى دارد.
3. اقرب الموارد «عِقال» را وسيله بستن معرّفى مى‏كند. ۳
4. القاموس العصرى «عَقَلَ» را به معناى «رَبَطَ» دانسته است. پس «عَقْل» نيز همچون «رَبْط» به مفهوم بستن است. زمانى كه كسى شترى را مى‏بندد، عرب گويد: «عَقَلَ البعيرَ». ۴
براساس اين سخنان، عقل نوعى حبس و ممنوعيّت براى انسان است. انسان در هنگام عاقل بودنش، انجام پاره‏اى اعمال را ممنوع مى‏يابد. اين وجدان به خاطر آن است كه عقل، وسيله نوعى ادراك و فهميدن است. شخص با وجود آن، خود را مجاز به انجام اعمال ناشايست نمى‏داند؛ زيرا زشتى آن را مى‏فهمد. بنابراين فهم و ادراك عقلانى، انسان را از لاقيدى خارج مى‏كند و به بند تقيّد مى‏كشد. در مقابل، براى كسى كه فاقد اين فهم است، چنين محدوديّتى معنا ندارد. او از هر قيد و بندى آزاد است؛ چون آنچه را عاقل مى‏فهمد، او نمى‏فهمد. از اين عدم فهم، به حُمق يا حماقت تعبير مى‏شود.
لسان العرب در ادامه مى‏افزايد:
العاقِلُ الَّذي يَحبِسُ نَفْسَهُ وَ يَرُدُّها عن هَواها.
عاقل كسى است كه نفس خود را حبس مى‏كند و آن را از آنچه ميل دارد،

1.ابن‏فارس، ج ۴، ص ۶۹

2.ابن‏منظور، ج ۱۱، ص ۴۵۸

3.شرتونى، ص ۸۱۲

4.انطون، ص ۴۵۰

صفحه از 196