بازمىدارد.
أُخِذَ مِن قَوْلِهِمْ قَدِ اعْتُقِلَ لِسانُهُ إذا حُبِسَ وَ مُنِعَ الكَلامَ.
اين تعبير (عاقل)، از گفتار عرب گرفته شده كه وقتى زبان كسى محبوس گرديده و از سخن گفتن بازداشته شود، مىگويند: قد اعتقل لسانه.
در پايان، ابنمنظور در بيان وجه تسميه عقل، «يَعْقِلُ» را در كنار «يَحْبِسُ» مىنشاند:
سُمِّيَ العَقْلُ عَقْلاً، لاَنَّهُ يَعْقِلُ صاحِبَهُ عَنِ التَّوَرُّطِ فِى المَهالِكِ: أىْ يَحبِسُهُ.
عقل را عقل ناميدهاند؛ چرا كه دارنده خود را از فروغلتيدن به مهلكهها بازمىدارد.
البتّه روشن است كه اين بازدارندگى و منع، درونى است، نه اينكه خارجاً از آدمى سلب اختيار كند.
5. در كتاب معجم الفروق اللّغويّة - كه تفاوتهاى ميان معانىِ كلمات قريبالمعنى را بيان مىدارد - درباره علم و عقل مىخوانيم:
الْفَرقُ بَيْنَ الْعِلْمِ وَ الْعَقْلِ أَنَّ الْعَقْلَ هُوَ الْعِلْمُ الأَوَّلُ الَّذي يَزْجُرُ عَنِ الْقَبائِحِ. وَ كُلُّ مَنْ كانَ زاجِرُهُ أَقْوى، كانَ أَعْقَلَ. ۱
اينجا تصريح شده كه عقل نوعى علم است: «العقل هو العلم»؛ يعنى اساساً عقل و علم، يك سنخ دارند. هر دو از مقوله فهم و دركاند و البتّه اين به خودى خود، امرى وجدانى است.
امّا آنچه عقل را نسبت به علم تمايز مىدهد، بنابر گفته ياد شده، دو نكته است: يكى آنكه عقل، «علم اوّل» است و ديگر آنكه عقل، بازدارنده از بديهاست. بهترين معنايى كه براى «اوّل» بودن اين علم خاص (عقل) به نظر مىرسد، اين است كه بگوييم عقل اكتسابى نيست. ادراكهاى عقلى، مبتنى بر تعليم و تعلّم نيست؛ بلكه فهم خوبى و بدىِ عقلى بدون هيچ تعليمى، از ابتداى بلوغ در انسان حاصل مىشود. تا زمانى كه كودك علم به حُسن يا قُبح افعال ندارد، عامل بازدارنده هم