تشبيه باشد، هم از جهت عقلى و هم براساس ادلّه نقليّه، متقن و غيرقابل ترديد است. آنچه مورد نقد و اشكال ماست اين است كه در اين نظريّه به منظور پرهيز از سقوط در وادى تعطيل، مسير نفى تشبيه به طور ناقص طى شده و به همين دليل عملاً به تشبيه گرفتار شده است.
نكته مهم اين است كه در مقالات مذكور هرجا كه عقيده فلاسفه نقد شده، مطلب با استفاده از اصطلاحات فلسفى بيان شده؛ امّا در مواردى كه به گمان ما همان مضامين فلسفى مورد استفاده و تأييد قرار گرفته، اصطلاحات فلسفى استعمال نشده است. البتّه اين كار فىنفسه هيچ اشكال و ايرادى ندارد، ولى اگر در اين دو فضا يكسان عمل مىشد، خوانندگان مواضع اعتقادى نظريّه را در مقايسه با ديدگاههاى فلسفى بهتر تشخيص مىدادند و نقاط اشتراك و تفاوت آنها را خوب درمىيافتند. اكنون هم كسانى كه با مباحث فلسفى - بخصوص فلسفه صدرايى - عميقاً آشنا هستند، مىتوانند اين امر را تشخيص دهند.
مقايسه اين نظريّه با ديدگاههاى فلاسفه از اين جهت لازم است كه در فلسفه صدرايى اصول و پايههايى مفروض و مقبول دانسته شده كه التزام به آنها يكسرى نتايج قهرى و ضرورى به دنبال مىآورد و كسى كه به يكى از آن اصول تن مىدهد، بايد به لوازم آن هم ملتزم گردد. به گمان ما در اين مقالات، با آنكه برخى از اصول فلسفى به صراحت رد شده، امّا بعضى از مبانى آنها به طور كامل پذيرفته شده است. هر مبنايى لوازم و نتايجى دارد كه عقلاً از آن، لازم مىآيد و نمىتوان مبنا را پذيرفت، ولى نتايج ضرورى آن را نپذيرفت. جالب اينجاست كه خود فلاسفه (صدرايى) به نتايج مبانى پذيرفته شده خود ملتزم شدهاند، ولى اين مقالات، در عين پذيرش عملى مبنا به برخى از لوازم آن ملتزم نشده است.
اين است كه روشن كردن برخى مبانى فلسفى مقالات مذكور مفيد و بلكه لازم است. البتّه ادّعاى ما اين نيست كه هرچه در فلسفه مقبول تلقّى شده، صحيح